«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

«•´`•.(*•.¸(`•.¸بــنــت الــزهــــــراء ¸.•´)¸.•*).•´`•»

الهی لا تعذبنی فانی مقر بالذی قد کان منی.فما لی حیله الا رجائی.لعفوک ان عفوت و حسن ظنی.وکم من زله لی فی الخطایا.وانت علی ذو فضل

..::جمادی الاول و الثانی..::..

کنیه‏هاى حضرت فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام
1) اُمّ‏الحسن
2) اُمّ‏الحسین
3) اُمّ‏المحسن
4) اُمّ‏الأئمة
5) اُمّ‏أبیها
6) اُمّ‏الخیرة
7) اُمّ‏المؤمنین
8) اُمّ‏الأخیار
9) اُمّ‏الفضایل
10) اُمّ‏الأزهار
11) اُمّ‏العلوم
12) اُمّ‏الکتاب
13) اُمّ‏الأسماء
 
 
امام باقر علیه‏السلام فرمود: درخت پاکى و طهارت، پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله است، که شاخه‏هاى آن على علیه‏السلام، ریشه‏هاى آن فاطمه‏ى زهرا علیهاالسلام، میوه‏ى آن حسن و حسین و زینب و اُمّ‏کلثوم، شاخ و برگ این درخت شیعیان آنها مى‏باشد.
قال رسول‏اللَّه صلى اللَّه علیه و آله و سلم:
«أنا شجرة، و فاطمة أصلها، و علی لقاحها، والحسن والحسین ثمرها.» (۱)
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: من درخت پاکى و فاطمه ریشه‏هاى آن و على پیوند و ماده‏ى بارورى آن و حسن و حسین میوه‏هاى این درختند. 

 ۱- فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ج 1، ص 205 از «میزان الاعتدال»، ج 1، ص 234 على ما فی «احقاق‏الحق»، ج 9، ص 152.

 

از فاطمه اکتفا به نامش مکنید   *   نشناخته توصیف مقامش مکنید
هر کس که در او محبت زهرا نیست   *   علامه اگر هست سلامش مکنید

 



سلام خوبان ایام فاطمیه نزدیکه دو ختم در وبلاگا انجام دادم ومیخوام به همراهی شما محبین حضرت زهرا و به نیت ان بانوی بزرگوار ختم سومی را در این ایام داشته باشیم.

این ایام هم خیلیییییی دعام کنید منم تا میتونم دعا میکنم خدا ان شاالله قبول کند

                  و وقت این ختم از روز چهارشنبه مصادف با ۹خرداد ماه  

تا روایت دیگر که سوم جمادی الثانی۲۸خردادماه شهادت حضرت زهرا سلام الله

و امید است مورد قبول بی بی دو عالم زهـــــــرای مرضیــــــه  واقع بشه

و ما را به صراط مستقیم هدایت فرمایدو همه جوونها را به ارزویشان برساند

 و عاقبت بخیر فرمایدبحق محمد و اله الاطهار..

الهی بفاطمه الزهرا علیه السلام ارحمنی و ادرکنی یا رب العباد..

                 ملتمس   دعام

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وال محمدو آخر تابع له علی ذلک

جزء1- سید علوی..

 

جزء2- زائربقیع

 

جزء3- یک بجا مونده

 

جزء4-محبت و زیبایی

 

جزء5- غربیه ای آشنا

 

جزء6- ارزوی دیدار

 

جزء7- همسخن

 

جزء8-به نام لیلی

 

جزء9- یه بنده خدا


جزء10-شقایق

 

جزء11-یه منتظر عاشق

 

جزء12-مصطفی

 

جزء13-  سید جواد

 

جزء14-  بهار

 

جزء15- طاهره

 

جزء16-عاشق المهدی عج

 

جزء17-دل نامه

 

جزء18-محسن - قافله شهداء

 

جزء19- عرشیان خاکریز

 

جزء20- رقص قلم

 

جزء21-زائربقیع

 

جزء22-زائربقیع

 

جزء23-چشم انتظار ظهور

 

جزء24- چشم انتظار ظهور

 

جزء25- دوستدارسید

 

جزء26-  یا صاحب الزمان

 

جزء27- جامانده

 

جزء28-  قطره بارون

 

جزء29- تنها - تلنگر

 

جزء30-sabert

 

 

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) از نگاه معصومین (علیهم السلام)

دخترم فاطمه را بدان جهت فاطمه نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را
از آتش جهنم به دور نگه مى‏دارد. «رسول اکرم  صلى الله علیه و آله وسلم»

توصیف مقام و منزلت حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) فقط از منظر معصومین (علیهم السلام) که همتاى ایشانند، قابل بیان است.

سخن برگزیده از حضرت زهرا علیها السلام

در خدمت مادر باش زیرا بهشت در زیر پای مادران است .
آن گاه در که روز قیامت برانگیخته شوم ، گناهکاران امت پیامبر اسلام را شفاعت خواهم کرد.
اگر به آنچه تو را به آن فرمان می دهیم عمل کنی واز آنچه بر حذر می داریم دوری کنی ، از شیعیان مایی والا هرگز.
از دنیای شما محبت سه چیز در دل من نهاده شد ؛ تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پیامبر خدا وانفاق در راه خدا.
خوش رویی در هنگام روبه رو شدن با مؤمن ، بهشت را بر فرد خوش رو واجب می کند .
یا فاطمة الزهرا یا بنت محمد یا قرة عین الرسول یا سیدتنا و مولاتنا انا توجهنا و استشفعنا بک الى الله و قدمناک بین یدى حاجاتنا .یا وجیهة عندالله اشفعى لنا عندالله

 

این محبت از محبتها جداست   *   حب محبوب خدا، حب خداست
 

1- فاطمه علیها السلام از نگاه امام امیرالمؤمنین علی علیه السلام

در آخرین لحظات عمر مبارک حضرت فاطمه علیها السلام وصایاى خویش را به همسرشان مى‏نمودند که «اى پسرعمو! توهرگز مرا در دوران زندگى دروغگو وخائن نیافتى و هرگز با فرمانت مخالفت نکردم.» على علیه السلام که شاهد درگذشت تنها یاور و تسلى بخش خود است، مى‏فرماید: «پناه به خدا! تو داناتر و پرهیزگارتر و گرامى‏تر و نیکوتر از آنى که من به جهت مخالفت کردنت‏با خود، تو را نکوهش کنم. دورى از تو و احساس فراقت‏برمن گران خواهد بود ولى گریزى از آن نیست. به خدا سوگند! با رفتنت مصیبت رسول خدا صلى الله علیه و آله را برمن تازه کردى. انالله و اناالیه راجعون از این مصیبت‏بزرگ و دردناک و تاثرآور و حزن‏انگیز!»
دقت درکلام على علیه السلام در این لحظات شدت علاقه و احترامش را به فاطمه علیها السلام مى‏رساند. در نگاه امام على علیه السلام فاطمه در چنان مرتبه والایى از زهد و خداترسى و عمل به احکام الهى قرار دارد که تصور مخالفت او با همسرش ممکن نیست. حضرت على علیه السلام در پاسخ به ادعاهاى بى‏اساس معاویه مبنى بر فضایل امویان در نامه‏اى مى‏نویسد: «... دو سید جوانان اهل بهشت از ماست و «صبیة النار» از شماست، کودکانى که نصیب آنان آتش گردید. بهترین زنان جهان از ماست. و «حمالة‏الحطب‏» آنکه هیزم کشد براى دوزخیان از شماست. این فضلیت‏ها از ماست و آن فضیلت‏ها از شماست...»
در شعرى که به ایشان منسوب است، مى‏فرماید: «من به فاطمه و فرزندانش مباهات مى‏کنم! آن گاه به رسول خدا صلى الله علیه و آله افتخار مى‏کنم در آن هنگام که فاطمه را به همسرى من درآورد.» شخصیت والایى چون حضرت على علیه السلام به همسرى بانوى جهان افتخار مى‏کند و همسرى با او را ملاک برترى خود و شایستگى‏اش بر رهبرى اسلام مى‏داند.

2 - حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام حسن مجتبى علیه السلام

امام حسن علیه السلام در موارد بسیارى از مادرشان سخن گفته‏اند. من جمله: «شبى دیدم مادرم در محراب به نماز ایستاده است و تا طلوع خورشید مشغول رکوع و سجود بود و شنیدم براى یکایک مردان و زنان دعا مى‏کرد و آنان را نام مى‏برد ولى براى خود چیزى نخواست. عرض کردم: مادر! چرا همان گونه که براى دیگران دعا مى‏کنى، براى خود دعا نمى‏کنى؟ فرمود: فرزندم! اول همسایه بعد از آن خانه.»

 3- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام حسین علیه السلام

امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، هنگامی که لشکریان یزید بن معاویه ملعون به قافله ایشان هجوم آوردند ، ضمن خطبه مفصلى فرمودند: «مرا بین کشته شدن و ذلت مخیر کرده‏اند و من هرگز تن به ذلت نمى‏دهم. خدا و رسول خدا (ص) مرا از چنین کارى باز مى‏دارند. همچنین نیاکان پاک دامن‏هاى مطهر و پاکیزه اجازه چنین پذیرشى را به من نمى‏دهند.» در یک کلام، امام حسین علیه السلام دلیل پایمردى و مقاومت‏خویش را تربیت الهى فاطمه علیها السلام مى‏داند.
همچنین امام حسین علیه السلام نقل مى‏کنند: آن زمان که رسول خدا صلى الله علیه و آله در خانه ام‏سلمه بودند، یکى از فرشتگان الهى نزد پیامبر آمد و عرض کرد: نور را به عقد نور درآور. پیامبر فرمود: چه کسى را براى چه کسى؟ گفت: دخترت فاطمه علیها السلام را براى على‏ابن‏ابى‏طالب. سپس در حضور سه فرشته الهی جبرئیل و میکائیل و صرصائیل حضرت فاطمه (س) را به عقد على (ع) درآوردند. دخترم فاطمه را بدان جهت فاطمه نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش جهنم به دور نگه مى‏دارد.

 4- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام سجاد علیه السلام

امام سجاد علیه السلام مى‏فرماید:«وقتى که قیامت فرا رسد، منادى ندا مى‏دهد: در این روز، ترس و اندوهى به خود راه ندهید. همه خوشحال از این عفو عمومى سربالا مى‏برند. فاطمه علیها السلام وارد محشر مى‏شود و گفته مى‏شود کسانى که به آیات ما ایمان آوردند و مسلمان شدند به جز مسلمانانى که دوستدار اهل‏بیت هستند، همگى سرها را بزیر اندازند. آن گاه اعلام مى‏شود: این است فاطمه دخت محمد صلى الله علیه و آله. او و همراهانش به سوى بهشت مى‏روند. خداوند فرشته‏اى را خدمت وى مى‏فرستد و مى‏گوید: حاجتت را از من بخواه! فاطمه عرضه مى‏دارد: پروردگارا! حاجت من آن است که مرا و کسانى را که فرزندان مرایارى کردند، مورد عفو قرار دهى.»

 5- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام محمدباقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام به جابر روایت کردند که: «... چون قیامت‏شود، جبرئیل ندا مى‏دهد: خدیجه دختر خویلد کجاست؟ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، ام کلثوم خوهر موسى کجایند؟ آنان از جاى بر مى‏خیزند... اى اهل محشر! امروز من کرامت را براى محمد و على و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام قرار دادم. سرها را پایین بیاندازید و چشمها را فرو ببندید، چون فاطمه مى‏خواهد به بهشت‏برود. سپس جبرئیل ناقه‏اى بهشتى مى‏آورد و آن حضرت را به بهشت مى‏برد و لیکن ایشان وقتى نزدیک بهشت مى‏رسد درنگ مى‏کند. خداوند مى‏فرماید: درنگ شما براى چیست؟ فاطمه مى‏گوید: پروردگارا! دوست دارم در چنین روزى مقامم شناخته شود. خداوند مى‏فرماید: اى دختر حبیبم! برگرد و نظر افکن و هرکس را که دوستى تو یا دوستى یکى از فرزندان تو در دلش باشد، او را گرفته و وارد بهشت کن.» در ادامه امام باقر علیه السلام مى‏فرماید: «به خدا سوگند! اى جابر در آن روز فاطمه شیعیان و دوستانش را همانند پرنده‏اى که دانه خوب را از دانه بد جدا مى‏کند، از بین جمعیت جدا مى‏کند.»

6- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام جعفر صادق علیه السلام

مرحوم مجلسى در ضمن روایتى از امام صادق علیه السلام نقل مى‏کند: «فاطمه، صدیقه کبرى است. محور حرکت انسانهاى گذشته، معرفت و شناخت‏حضرت فاطمه بوده است.»
روایت دیگری  از امام صادق علیه السلام  هست  که « نبوت هیچ پیامبرى تکمیل نشد مگر این که به فضیلت آن حضرت اقرار نموده، محبت او را دارا باشد.»
امام صادق علیه السلام در ذیل آیه شریفه «اناانزلناه فى‏لیلة‏القدر» ; مى‏فرماید: منظور از «لیلة‏» فاطمه و منظور از «قدر» خداوند است. هرکس فاطم را آن گونه که سزاوار است، بشناسد، «لیلة‏القدر» را درک کرده است.»

 7- فاطمه علیها السلام از نگاه امام موسى کاظم علیه السلام

امام کاظم علیه السلام مى‏فرماید: « همانا فاطمه، صدیقه و شهیده است » سلیمان جعفر مى‏گوید: از امام کاظم علیه السلام شنیدم که فرمودند: « در خانه‏اى که اسم محمد یا على، حسن، حسین، جعفر، عبدالله و از زنان، فاطمه باشد، فقر و تنگدستى وارد نخواهد شد. »

8- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام رضا علیه السلام

امام رضا علیه السلام از اجداد گرامیش نقل مى‏کند که پیامبر صلى الله علیه و آله به على علیه السلام فرمودند: سه فضیلت‏به تو داده شد که به من داده نشده است. على علیه السلام عرض کرد: چه چیزهایى به من داده شده است؟ فرمود: تو پدر زنى چون من دارى که من چنین پدر زنى ندارم، همسرى چون فاطمه به تو داده شده که به من داده نشده است، حسن و حسین به تو داده شده که به من داده نشده است.» امام رضا علیه السلام از پدران بزرگوار خود از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که پس از ازدواج على و فاطمه علیهما السلام خداوند عزوجل فرمودند: «اگر على علیه السلام را نمى‏آفریدم براى دخترت فاطمه همتا و همسرى در روى زمین یافت نمى‏شد.»

9- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام جواد علیه السلام

امام جواد علیه السلام خطاب به موسى بن قاسم که گفت: در حج از طرف مادرت نیز زیارت کردم و گاهى هم نکردم; فرمودند: «آن را زیاد کن، زیرا که برترین چیزى است که بدان عمل مى‏کنى.» زکریا بن آدم نقل مى‏کند: «در محضر امام رضا علیه السلام بودم که امام جواد علیه السلام در حالى که بیش از چهار سال از عمرش نگذشته بود، وارد شد. وقتى نشست دستش را روى زمین قرار داد و سر به آسمان بلند نمود و مدتى طولانى به فکر فرو رفت. امام رضا علیه السلام فرمود: جانم فدایت! چرا این چنین در اندیشه‏اى؟ پاسخ داد: به جهت‏ستم‏هایى که نسبت‏به مادرم فاطمه علیها السلام انجام دادند.»

10-  حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام هادى علیه السلام

آن حضرت در مورد علت نامگذارى حضرت صدیقه طاهره علیها السلام به «فاطمه‏» ، از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: «دخترم فاطمه را بدان جهت فاطمه نامیدند که خداوند عزوجل او و دوستانش را از آتش جهنم به دور نگه مى‏دارد.» 11- حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه امام حسن عسکرى علیه السلام

امام حسن عسکرى علیه السلام از امام على علیه السلام، از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند که: «آن هنگام که خداوند آدم و حوا را آفرید، آنان در بهشت‏به خود مباهات مى‏کردند. آدم به حوا گفت: خداوند هیچ مخلوقى بهتر از ما نیافریده است. خداوند به جبرئیل فرمود: این دو بنده‏ام را به فردوس برین ببر! زمانى که وارد فردوس شدند، چشمانشان به بانویى افتاد که جامه‏اى زیبا از جامه‏هاى بهشتى در برداشت و تاجى نورانى بر سرگذاشته و دو گوشواره درخشان به گوشش آویخته بود و بهشت از پرتو نور چهره‏اش درخشان بود. حضرت آدم به جبرئیل گفت: حبیبم جبرئیل! این بانو که از زیبایى چهره‏اش بهشت نورانى گشته، کیست؟ گفت: او فاطمه دختر محمد صلى الله علیه و آله پیامبرى از نسل تو است که در آخرالزمان خواهد آمد. گفت: این تاجى که برسردارد، چیست؟ پاسخ داد: شوهرش على‏بن ابیطالب علیه السلام است. گفت: این دو گشواره که بر دو گوش او است چیست؟ پاسخ داد: دو فرزندش حسن و حسین مى‏باشند. آدم گفت: حبیبم! آیا اینان پیش از من آفریده شده‏اند؟ گفت: بلى، اینان در علم مکنون خداوند چهارهزار سال پیش از آن که تو آفریده شوى، وجود داشتند.»

12-  حضرت فاطمه علیها السلام از نگاه حضرت صاحب الزمان امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف

حضرت بقیة‏الله (عج) فرمودند: «دختر رسول خدا فاطمه علیها السلام براى من سرمشق و الگوى نیکویى است.»
امام مهدى علیه السلام که با ظهور خویش عالم را متحول مى‏سازد، حضرت فاطمه علیها السلام را الگوى عملى و حکومتى خویش مى‏شمرد و این، حکایت از مقام عظماى بانوى عالم، حضرت زهرا علیها السلام دارد. آنچه مطرح شد، قطره‏اى از دریاى وجود فاطمه علیها السلام بود. به این امید که در قیامت ما را مشمول عنایت و شفاعت خود قرار دهد.

 

یک حدیث اخلاقی بسیار زیبا : علی (علیه السلام ) : ان کنتم تحبون الله فأخرجوا من  قلوبکم حب الدنیا.

 حضرت علی (علیه السلام) فرمودند :

اگر خدا را دوست دارید محبت دنیا را از دلتان بیرون کنید.غرر الحکم


                                                                یا رب!

 چه مهربان می نگری بر من که من همان حقیرم  ،همان گم .
خدایا!

 از کدامین معصیت و گناه خود نزد تو آمرزش طلبم و با کدامین زبان در برابر عظمتت سخن برانم

و با کدامین گوش از شنیدن سبحان الله تو به سجده نیافتم

خدایا! با کدامین دیده عظمت تورا بنگرم  با کدامین دیده ..
خدایا!

می دانم که لایقش نیستم  اما می خواهم که گوشهایم را شنوا به صدای خود

و  چشمهایم را بینا به روی چون نورت کنی ،همان نوری که موسی  را مدهوش خود کرد

 و دلم را روشن به معرفت خود کنی.
مدینه دیگه بی فاطمه دیگه صفا نداری ..شهیده ی مدینه یا زهرا..غریبه ی مدینه یا زهرا..

بگو یازهرااااا از ته دلت..مادر بیمارم شده گریه بر تو کارم به صفای تو دلخوش دارم

 ای همه هست من ..نروی تو از درد من.. بی تو زینبم یاوری ندارد

مادر مادر شبی دیگر به کنار من جان بر لب باش..

مادر چون کبوتر نظری کن دو سه روز دگر با زینب باش..مادر بیمارم ای وا مصیبتا..

دعام کنید مشکلاتم حل بشن و ممنون از لطف همه محبین اهل بیت علیهم السلام که منو در سه ختم همراهی کردند ان شا الله همه خوبان جز انتخاب شده خود را بخوانند و در پایان من حقیر و همه دوستان ملتمس دعای من را دعا بفرمایند ....
خدایابحق شهادت ام النجبا .ام السادات..الزکیه .الراضیه المرضیه و.....همه محبین واقعی و مخلص اهل بیت را عاقبت بخیر فرماااااا..امین یا رب العالمین
 همگی شما را به خدای ایزد منان میسپارم
الله یارتان حضرت زهرا پشت و پناهتان از ته دل سه بار ذکر یا زهـــــــــرا بگو

..::ربیع الثانی.الاخر::..

..:: ای دامن مدینه ی کربلای تو ::ریحانه امام حسن سید الکریم یا عبدالعظیم  ::..

 

<<ای کریم ابن الکریم سیدی عبد العظیم ادرکناااا>>

 

::یا سید الکریمان عبدالعظیم::

 

<<ولادتش مبارک و پر برکت باد>>

 قتل  ابن معتزشاعر عرب به دستورمقتدرُ بالله خلیفه عباسی

[2 ربیع الثانی 296] - ?ابن معتز? شاعر عرب به دستور? مقتدرُ بالله ? خلیفه عباسی کشته شد . این شاعر خوش قریحه که اشعاری از او باقیست بعد از مرگ مکتفی به دعوی خلافت برخاست و با طرفداری عده ای به مسند خلافت نشست . اما مونس خادم و عده ای از غلامان دارُالخلافه علیه او به مخالفت برخاستند و بدین ترتیب خلافت او یک روز بیشتر به طول نیانجامید . بعدازاو مقتدر به خلافت نشست و ابن معتز را دستگیر و سپس اعدام کرد . ?کتاب البدیع؛ طبقات الشعراء؛ و کتاب اشعارالملوک ? از جمله آثار ابن معتز در بدیع و طبقات شاعران می باشند .

امام باقر(ع) فرمودند:
من عَبَد الله حق عبادته آتاه الله فوق امانیه و کفایته
هر که خدا را، آنگونه که سزاوار اوست، بندگى کند، خداوند بیش ازآرزوها و کفایتش به او عطا مى کند.

 

8 ربیع الثانی، سالروز میلاد با سعادت

یازدهمین مسند نشین سریر  امامت و ولایت،

امام حسن بن علی العسکری (علیه السلام)

   خجسته باد.

۱۰ربیع الثانی وفات حضرت معصومه س زینب امام رضا ع را خدمت محبین ان بانوی بزرگوار و کریمه اهل بیت تسلیت عرض میکنم

 اجرک الله یا صاحب الامر و الزمان عج


 

بالاترین  نوع از حق و حقوق ، حق تعلیم و ارشاد و هدایت هست .

شاهدش هم کلام مولا :  

 

مَن عَلّمَنی حرفا ً فقد صَیّرنی عبدا ً 

معلمی هنر است , معلمی عشقی است الهی و آسمانی , تا خدا بوده و هست , معلم بوده و هست و هر روز روز معلم است .

می توان در سایه آموختن
گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم
پس، سویدای سواد آموختیم
از پدر گر قالب تن یافتیم
از معلم جان روشن یافتیم
ای معلم چون کنم توصیف تو
چون خدا مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتی نجات روح ما
ای به طوفان جهالت نوح ما
یک پدر بخشنده آب و گل است
یک پدر روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین
آنکه دین آموزد و علم یقین
روز و هفته معلم بر همه ی معلمان مبارک باد .

شعر از شهریار

                  پیشاپیش روز معلم را به همه معلمین و همکاران محترمم  تبریک عرض میکنم ..

هفته معلم بر تمامی معلمان، دبیران و مربیان عزیز مبارک باد.
تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد.
انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس «معلم» ثبت کرده است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.

معلم گوهر دریای عشق است                شکوه منصب والای عشق است
معلم روح  جاویــد   زمانست                بهشت دلکش زیبای عشق است
برای  روح  تاریک   دل   من           شفا بخش من و عیسای عشق است

 

روز معلم و سالروز شهادت استاد مرتضى مطهرى

 

 

 

((وظیفه مهم هدایت جامعه است به سوى اللّه ))
امام خمینى ((ره ))

اسـتـاد مـرتـضـى مـطـهـرى در شـامـگـاه 11 اردیـبـهـشـت مـاه سـال 1358 تـوسـط کـوردلان گـروه فـرقـان بـه شـهـادت نـایـل آمـد و بـعـد از عـمـرى مـجاهدت در راه خدا و تلاش خستگى ناپذیر در زمینه هاى فرهنگى و سیاسى مذهبى به دست جاهلترین و جنایتکارترین دشمنان اسلام به ملکوت اعلى پیوست . استاد شـهـیـد در طـول عـمـر خـود رنـج هـاى فـراوانـى تـحـمل کرد و در زمینه تعلیم و تربیت کوشش فراوانى انجام داد و آثار بسیارى نیز در زمینه هاى مختلف علمى ، فلسفى و اجتماعى و... از خود بـه جـاى گـذاشـت او کـه مـعـلم اخـلاق ، فـلسـفـه ، عـرفـان و مـسـائل اقـتـصـادى بـود در تمامى این زمینه ها کارهاى تحقیقاتى و بنیادى شایسته اى انجام داده است به همین مناسبت سالروز شهادت این معلم نمونه و اسوه تقوى به عنوان روز معلم نامگذارى شـده اسـت تـا هـمواره و همه ساله ضمن بزرگداشت خاطره آن رادمرد بزرگ و مجتهد و فیلسوف بـلنـدآوازه از زحـمـات بـى شـائبـه و ایـثارگرانه طبقه عظیم معلمان که وظیفه سنگین آموزش و پرورش کودکان ، نوجوانان و جوانان این مرز و بوم را برعهده دارند قدردانى گردد.

قیام مختار ثقفی در کوفه به خونخواهی امام حسین (ع)

[14 ربیع الثانی 66] - ابن ابی عبیده ثقفی (?? هـ . ق) ملقب به کیسان؛ وی از مردم طائف است. در خلافت عمر همراه پدر خود به مدینه رفت. پدر او در جنگ یوم الحجر در عراق به قتل رسید. مختار به بنی هاشم پیوست و در خلافت علی (ع) با آن حضرت در عراق بسر می برد و پس از شهادت علی (ع) در بصره سکونت جست .... پس از شهادت حسین بن علی (ع) مختار ، با عبیدالله به مخالفت برخاست.
عبیدالله ابن زیاد او را تازیانه زد و به جبس افکند. سپس به شفاعت عبدالله عمر او را به طائف تبعید کرد چون در سال ?? یزید بن معاویه بمرد و عبدالله بن زیبر درمدینه به طلب خلافت برخاست مختار نزد او رفت و با او بیعت کرد. و در بعضی جنگهای او حضور داشت. سپس از وی رخصت خواست که به کوفه برود و مردم را به اطاعت او بخواند ابن زیبر پذیرفت و او را به کوفه روانه ساخت. مختار چون به کوفه آمد مردم را به خونخواهی حسین بن علی (ع) و امامت محمدبن حنفیه فرزند آن حضرت خواند. به سال (? ? هـ . ق) عامل ابن زیبر را از کوفه بیرون کرد و از قاتلان حسین (ع) هر که را به دست آورد کشت و قلمرو کوفه را تا موصل به حیطه تصرف درآورد. عبیدالله ابن زیاد از شام مأمور دفع مختار و تصرف کوفه شد و با لشکری به موصل فرود آمد لشکر ابن زیاد در موصل شکست خورد و خود او کشته شد و سرش را به کوفه آوردند. مختار آن سر را به مدینه نزد حضرت علی بن الحسین (ع) و محمد حنفیه فرستاد و گفته­اند امام علی بن الحسین (ع) مختار را به خاطر خون خواهی امام حسین (ع) رحمت فرستاد. در همین موقع کار عبدالله بن زیبر در مکه بالا گرفت، مصعب برادرش را به جنگ مختار فرستاد. مصعب با لشکری گران به کوفه آمد مختار را کشت و سپاهش را تار و مار کرد.

درگذشت ? فضل بن حسن بن فضل طبرسی? ملقب به? امین الدین? یا? امین السلام?

15 ربیع الثانی 552 - ? فضل بن حسن بن فضل طبرسی? ملقب به? امین الدین? یا? امین السلام? محدث و مفسر بزرگ جهان اسلام در قرن 6 هجری بدرود حیات گفت. او عالمی جلیل القدر و فاضلی گرانمایه بود و از علمای امامیه بشمار می رفت. وی مورد احترام اکثر فرق اسلامی بود و شاگردان بسیاری از محضر وی بهره علمی بردند که از آن میان می توان ابن شهر آشوب مازندرانی ؛ و قطب راوندی شارح نهج البلاغه را نام برد تألیفات شیخ طبرسی بسیاراند و هر کدام برهانی قاطع بر کمالات و فضائل او می باشند مهمترین اثر وی مجمع البیان در تفسیر قرآن کریم و در ده جلد به رشته تحریر درآمده است طبرسی بعد از تألیف این اثر، تفسیردیگری بر قرآن نوشت که به نام جوامع الجانع شهرت یافت این تفسیر به دلیل شأن و نزول و ترجمه آیات قرآن در میان علمای اسلامی اعتبار بسیار دارد از این فقیه برجسته آثار دیگری چون ?حقایق الامور در اخبار؛ شواهد؛ عدة السفرالحضر? بر جای مانده است.

 

..::ربیع الاول::..

نهنئکم بالعیدین السعیدین مولد النبی ص و مولد

الامام الصادق ع بارک الله فیهما لکم و لنا جمیعا بحق

 محمد و ال محمد و کل عام و انتم بالف خیر و عافیه و

 صحه و سلامه یا رب

۳۰ربیع الاول:شش چیز پس از فوت مؤمن
ثوابش به او میرسد

(( و قال علیه السلام : ستة یلحقن المؤ من بعد وفاته : ولد، یستغفر له و مصحف یخلفه و غرس یغرسه ، و بئر یحفرها، و صدقة یجریها، و سنة یوخذ بها من بعده .))
على علیه السلام فرمود: شش چیز پس از وفات مؤ من (پیوسته ثوابش ) به او مى رسد:
1- فرزندى (که از خود باقى گذارد) تا براى او استفاده کند.
2- کتابى (بنویسد) که بعد از او بماند (و دیگران از آن استفاده کنند)
3- درختى بکارد (که دیگران از ثمراه اش بهرمند شوند).
4- چاهى حفر کند (که دیگران از آبش استفاده نمایند).
5- صدقه جاریه (مانند ساختن مسجد و مدرسه و پل عبور...).
6- سنت و کارخوبى که پس از او بماند (و دیگران ) به آن عمل کنند.
 

۲۹ربیع الاول:

وصیت از نظر قرآن
خداوند متعال در قرآن در سوره بقره آیه 179 درباره وصیت مى فرماید:
(( کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للو الدین و الاقربین بالمعروف حقا على المتقین .))
بر شما مقرر شد که چون یکى از شما را مرگ فرا رسد، اگر مال و ثروتى از خود به جاى گذاشته ، براى پدر و مادر و خویشاوندان به اقتضاى عدالت که شایسته پرهیزکاران است وصیت کند.
(( فمن بدله بعد ماسمعه فانما اثمه على الذین یبدلونه ان الله سمیع علیم .))
و هر کسى بعد از این که وصیت را از (وصیت کننده ) شنیده باشد عوض ‍ کند و تغییر دهد گناه آن فقط به عهده کسى است که (وصیت را) عوض ‍ کرد و تغییر داده و خدا شنوا و دانا است (و اگر دیگران نمى فهمند او که باید بداند مى داند)
(( فمن خاف من موص جنفا او اثما فاصلح بینهم فلااثم علیه ان الله غفور رحیم .))
و هر کسى بترسد که از وصیت کننده خطا یا ناروائى سرزند و اصلاحشان دهد، گناهى مرتکب نشده ، خداوند بخشنده و مهربان است .

وصیت از نظر روایات
(( قال رسول الله صلى الله علیه و آله : الوصیة حق على کل مسلم . ))
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: وصیت بر هر مسلمانى حق است (و هر مسلمانى باید وصیت کند) و نیز آن حضرت فرمود:
(( ماینبغى لامرء مسلم ان یبیت لیلة الا و وصیتة تحت راءسه .))
سزاوار نیست براین انسان مسلمان که شبى را بیتوته کند، مگر اینکه (حتما) وصیتنامه اش (باید) زیر سرش باشد.(192)
و نیز آن حضرت فرمود:
(( من مات بغیر وصیة مات میتة جاهلیة .))
کسى که بدون وصیت از دنیا برود به مرگ جاهلیت مرده است .(
  

در روز قیامت از چهار چیز پرسش شود

از على علیه السلام نقل است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: در روز قیامت هیچ بنده اى قدم بر ندارد تا از چهار چیز از او پرسش شود، عمر خود را در چه گذرانیده ، جوانى خود را صرف چه چیز نموده ، دارائى خود را از کجا آورده و در چه راه خرج کرده ، و دوستى ، خاندان را در دل داشته یا نه ؟
 


۲۸ربیع الاول:أجملوا فی طلب الدنیا فإن کلا میسر لما خلق له
در طلب دنیا معتدل باشید و حرص نزنید ، زیرا به هر کس هر چه قسمت اوست می رسد.
پیامبر اکرم (ص)

 

<<<<<<<<<>>>>>>>>>>

۲۷ربیع الاول:امام حسین علیه السلام فرمودند:
من طلب رضی الناس بسخط الله وکله الله إلی الناس .
کسی که برای جلب رضایت و خوشنودی مردم ، موجب خشم و غضب خداوند شود، خداوند او را به مردم وا می گذارد.
(بحارالانوار،ج78،ص126)
 

[26 ربیع الاول 41] - صلح امام حسن با معاویه

[23 ربیع الاول 201] - ورود حضرت فاطمه معصومه به قم

غزوه بنی نضیر

[22 ربیع الاول 4] - غزوه ?بنی نضیر? به وقوع پیوست . این جنگ در زمان حضرت محمد(ص) میان قوای اسلام و یهودیان بنی نضیر روی داد . سبب بروز این جنگ عهدشکنی یهودیان و همکاری آنها با کفار قریش به منظور براندازی تفکر توحید و در نهایت نابودی اسلام بود . در جریان غزوه بنی نضیر قلعههای یهودیان بنی نضیر به محاصره نیروهای مسلمان درآمد و سرانجام آنها از حومه مدینه نیز رانده شدند . بدین وسیله توطئه طایفه یهود خنثی گردید . قابل توجه است که سوره مبارکه حشر در قرآن مجید در بیان وقایع همین غزوه نازل شده است .

 وفات  ابوبکرمحیی الدین محمّد مشهور به ابن عربی

[21 ربیع الاول 628] - ابوبکرمحیی الدین محمّد? مشهور به ابن عربی از علماء و دانشمندان صوفیه دردمشق بدرود حیات گفت . وی در آندلس متولد شد و پس از تحصیل علوم متداول و رسمی آن روزگار به تزکیه نفس و سیر و سلوک پرداخت . ابن عربی سفرهای بسیاری به تونس ، مکه ، بغداد ، حلب و آسیای صغیر کرد و همه جا مورد احترام و تکریم قرارگرفت . این عالم فاضل قائل به حدیث وجود بود و از پیروان طریقه ظاهریه بشمار می رفت . او از ابن عربی آثاری چون? فتوحات مکیه؛ و فُصُوصُ الحِکم? به جای مانده است

میلاد حضرت رسول اکرم (ص)

[17 ربیع الاول ] -  میلاد حضرت رسول اکرم (ص )
زیارت پیامبر اکرم (ص) و امیر مومنان علی (ع) , غسل و روزه در این روز مستحب است و

[17 ربیع الاول 83] - میلاد امام جعفر صادق (ع )روزه اش برابر با روزه یکسال است.

بنای مسجد قبا (نخستین مسجد در اسلام) در مدینه

[15 ربیع الاول 1] -  بنای مسجد قبا (نخستین مسجد در اسلام) در مدینه

سنگ بنای مسجد قبا توسط پیامبر نهاده شد.

11 ربیع الاول  - بنابربرخی از روایات ، حضرت محمد (ص) در مسیر هجرت خویش از مکه به مدینه در مکانی بنام قبا توقف کردند حضرت ختمی مرتبت در مدت اقامتشان در قبا ، برای ادای فریضه نماز ، مسجدی بنا کردند که مسجد قبا معروف است و اولین مسجد در تاریخ اسلام بشمار می رود حضرت محمد(ص) نخستین سنگ بنای این مسجد را با دستان مبارک خویش بر زمین نهادند و بعد از اتمام بنای آن با یاران خود در آن مکان مقدس نمازگزاردند و این نخستین حضور جمعی مسلمانان در مسجد بشمار می رود رسول گرامی اسلام در ادامه حرکت از قبا به طرف مدینه ، درمیان راه نماز جمعه را نیز برپاداشتند و بدین ترتیب اهمیت برگزاری نماز جمعه را برای امت خویش آشکارکردند .


پیوند همسری حضرت محمد (ص) با حضرت خدیجه (س)

۱۰ ربیع الاول - حضرت محمد (ص) آخرین فرستاده پروردگار متعال با حضرت خدیجه (س) پیوند همسری بستند. خدیجه (س) دخت گرامی خویلدبن اسد و بانوی بسیارثروتمند بود و با سرمایه خود تجارت می کرد دریکی از سفرهای تجاری ، حضرت محمد (ص) که آن هنگام جوانی بیست و پنج ساله بودند و با سرمایه خدیجه (س) تجارت کردند و سود فراوانی برای این بانوی گرامی به ارمغان آوردند ، دراین سفر حضرت محمد (ص) بار دیگر هوش ذاتی و الهی ، امانت ،راستگویی و درستکاری خود را آشکار ساختند پس از این سفر حضرت محمد(ص) و حضرت خدیجه (س) زندگی مشترکشان را آغاز کردند حضرت خدیجه (س) نخستین بانویی بشمار می روند که به دین اسلام گرویدند و کلیه ثروتشان را در راه گسترش اسلام در اختیار حضرت ختمی مرتبت قرار دادند.


آغاز ولایت منجی عالم بشریت امام زمان (عج)گرامی باد

آغاز دوران امامت باعظمت حضرت قائم (عج)

9 ربیع الاول 260 - دوران امامت باعظمت حضرت قائم (عج)آغاز شد . حضرت مهدی (عج)در سال 255هجری قمریدر شهر سامرا ولادت یافتندودر 5 سالگی پدرشان را از دست دادند . بدین ترتیب با شهادت امام حسن عسگری رسالت خطیر امامت حضرت مهدی (عج)دوازدهمین و آخرین ستاره آسمان ولایت و امامت آغاز شد . به علت اوضاع نابسامان آن دوران ایشان تاسال 329هجری قمری از طریق 4 تن از نواب خاص خویش با امت اسلامی ارتباط یرقرارمی کردند. این دوره در تاریخ اسلام به غیبت صغری شهرت دارد .پس از وفات آخرین فرد از نواب اربعه دوران غیبت کبری آغاز شد وتا ظهور حضرت مهدی (عج) این منجی عالم بشریت ادامه خواهد داشت .

تبعید در حصار دژخیمان 
امامت شطى است جارى در بستر زمان که از زلال وحى مى رسد و امام ، پاک مردى است که در خانه هدایت رشد یافته است و از هر گونه رجس تطهیر شده است و مایه حیات و لطف محض خداوند است . از زمره این پاکان ، امام هما ابو محمد حسن بن على علیه السلام یازدهمین اختر آسمان ولایت و سیزدهمین گوهر دریاى امامت است . وى در سال 231 هجرى در مدینه دیده بر جهان گشود و در سال 254 پس از شهادت پدر بزرگوارش امام هادى (على ) به مقام شامخ امامت و پیشوایى
شیعه برگزیده شد و روشنایى بخش جاده هدایت گشت .
از نامهاى ان امام گرامى سراج ، ز کى و خالص است ، و همچون پدر و جدش به خاطر یاد کرد و زنده نگه داشتن عظمت بدست آمده شیعه
 در زمان امام هشتم به ابن الرضا شهرت یافته است .
حضرتش به عظمت نفس و علو مقام معروف بودند در بین عباسیان رو علویان مورد احترام خاص قرار مى گرفتند. در شکوه و منقبت امام حسن عسگرى چیزى بالاتر از این نیست که ، امام مهدى موعود (عج )،
درهم کوبنده ستمگران و عدالت گستر جهان فرزند اوست .
علامه مجلسى روایت کرده است که عباسیان به مامور زندان امام سفارش کرده بودند تا بر ان حضرت سخت بگیرد. مامور زندان گفت دو تن از شریرترین افراد را براى این کار گماشته است ولى آنان با دیدن امام حسن عسگرى تحول یافته و رو به عبادت و نماز آورده اند وقتى علت ان تغییر حالت را از آنان پرسیدم ، گفتند: از فیض دیدار امام به این سعادت رسیدیم . وى تمام روزها را روزه مى گیرد و تمام شب را به نماز مى پردازد. مهابت او تا اندازه اى است که چون به ما نگاه مى کند به لرزه مى افتیم .
با نگاهى به تاریخ شیعه در مى یابیم که با نزدیک شدن به عصر غیبت ، عرصه زندگانى بر شیعیان تنگ تر مى شود و رسالت امامان در برنامه هدایت الهى ، سنگین تر، به ویژه عصر امام حسن عسگرى علیه السلام از دوران بسیار سخت و پر ابتلاء است ، عصرى که اکنده بود از بدعت ، اختناق ، فساد،
 و ظلم و جور تمام زوایاى اجتماع را فرا گرفته بود.
مدت امامت ان حضرت شش سال به طول انجامید که این مدت کوتاه با حکومت سه خلیفه جابر عباسى به نامهاى معتز، مهتدى و معتمد هم زمان بود. بنى عباس ، امام هادى و امام حسن عسگرى را به این بهانه که مى خواهند رهبر شیعیان در مرکز حکومت باشند از مدینه به سامرا آورده ند علت انتقال امام به سامرا، مراقبت و کنترل دقیق امام و سر کوبى حرکتهاى احتمالى علیه حکومت بود. از زمان ولیعهدى امام رضا علیه السلام که شیعه از حاشیه اجتماع تا پایگاه قدرت پیشروى کرده بود، وحشت و ترس بنى عباس فزونى یافته بود و در زمانهاى بعد نیز شیعیان وظیفه خود مى دانستند که کاسته شدن قدرت حق را بر نتابند این عامل ترس کابوسى براى خلفاء عباسى بود. لذا آنان چاره اى جز پیش ‍ گرفتن سیاست خانه نشین کردن ،
مراقبت شدید، زندان و ازار نمى دیدند.
در ان عصر جنبشهاى مکتبى زیادى نیز بر پا شد بطورى که نهضتهاى علوى روز بروز گسترش مى یافت . ولى بسیارى از این نهضتها
به وسیله حکومت کشف مى شد و اعمال آنان بر ملا مى گردید.
یاران امام در شهرهاى مختلف پراکنده بودند و امکان تمرکز براى آنان وجود نداشت و از دیگر سو فشارى که دستگاه خلافت معمول مى داشت عرصه را چنان تنگ کرده بود که امکان هر حرکتى را نا ممکن مى ساخت . علامه مجلس از یکى از یاران حضرت عسکرى علیه السلام روایت کرده که . ما در عسکر اجتماع کرده بودیم و منتظر ورود ابى محمد علیه السلام بودیم که مى خواست به دیدار معتمد برود. در این هنگام نامه اى از امام به دستمان رسید که در ان نوشته شده بود: الا الا یسلمن على احدولا یشبر الى بیده و لا یومى فانکم لا تومنون على انفسکم یعنى مراقب باشید احدى از شما بر من سلام نکند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نکند که در غیر این صورت جانش ‍ در خطر خواهد بود. از این روایت اشکار فهمیده مى شود که تا چه اندازه امام تحت مراقبت و فشار دستگاه خلافت بوده است
وبهمین سبب روآیات بسیارى از ائمه رسیده که در ان شیعیان را به تقیه امر کرده اند.
دو چیز عامل این نوع برخورد و موضعگیرى خلفا علیه امام مى باشند.
مورد اول : چون از طریق روایات و بشارتى که امامان پیشین داده بودند، مى دانستند از امام حسن عسکرى ع فرزندى بدنیا خواهد آمد که به ستم آنان پایان خواهد داد. بهمین منظور سیاست فرعونى را پیشه خود ساختند و گاه و بیگاه به منزل امام هجوم مى اورند و به جستجو مى پرداختند.
مورد دوم : احترام و سیادتى که امام بواسطه تقوا و مقام امامت داشت و نفوذ و احترامى که در بین علویان و عباسیان دارا بود
 خلفا را وادار مى کرد تا مانع انتشار این نور شوند.
امام حسن عسگرى علیه السلام در مدت عمر کوتاه 29 ساله خود که شش سال آن منصب امامت را عهده دار بود رسالتى بس گران و الهى را تحت مراقبتهاى شدید و تنگناهاى دستگاه خلافت به انجام رساند و با برخوردارى از مقام امامت ، شیعه را از شدیدیرین مهلکه ها و بحرانهاى تاریخى حفظ کرد.
با وجود تمام این محدودیتها ان حضرت از نشر احکام اسلام و تقویت بنیه علمى شیعه و رسیدگى به امور شیعیان دریغ نمى ورزید و در اگاهى بخشیدن ، روشنگرى ، ارشاد مردم و برحذر داشتن آنان از نیرنگ هاى حکومت جائر انى درنگ نمى کرد.
از جمله مسائل روزگار امام ، سپردن اموال و اوقات شیعه بدست مخالفین شیعه بود تا اینکه بنیه مالى شیعیان تقویت نشود. و در مقابل ، حضرت اهتمام بسیار به حفظ اموال مسلمین داشت و همواره در صدد تقویت بنیه مالى شیعیان بود و به همین جهت از جانب خویش براى اخذ وجوه شرعیه مردم
و صرف آنها براى مستحقین نائبانى تعیین کرده بود.
از کارهاى دیگر امام این بود که خانه اى را که امن مى دانست معین مى کرد و در برخى شبها شیعیان و اصحاب را به آنجا فرا مى خواند
و آنان مسائل و مشکلات خود را عرضه مى کردند.

از ان سخنان و نیز مراسلات و مکاتبات هدایتگرى فرا راه پیروانش موجود است . تالیف تفسیر قرآن نیز به ان حضرت منسوبت که بسیارى از علماى شیعه صحت انتساب این تفسیر را تایید کرده اند. همچنین از انحضرت ماثوراتى در فقه و اعتقاد وجود دارد.

دستگاه بنى عباس پیوسته از وجود امام در زحمت بود
 تا آنکه سرانجام معتمد خلیفه جائر عباسى ان حضرت را
 در سال 260 هجرى بطور پنهانى مسموم کرد و به شهادت رساند.

از آنجا که هیچ عاملى نمى تواند از مشیت الهى جلوگیرى کند، پس از شهادت امام حسن علیه السلام فرزندى مهدى علیه السلام عموى خویش جعفر کذاب را که بر جنازه امام مى خواست نماز بگزارد کنار زد و خود بر وى نماز گزارد و رسالت امامت را از جانب خداوند بر دوش کشید. و از ان پس بخاطر مصالحى ، نوع ارتباط شیعه با امامشان تغییر کرد و حضرتش که آخرین حجت الهى و بقیه السلف از فرزندان پیامبر است و از سویى مامورین معتمد در پى به شهادت رساندن ان حضرت بودند با خواست خدا در پرده غیبت بسر بردند و تا مدتى ارتباط مردم با وى از طریق چهار نایب تعیین شده از طرف ایشان بود و بعد از ان مرحله غیبت کبرى آغاز گشت که تا این لحظه دیدگان اشکبار دوستدارانش در انتظار طلوع خورشید وجود اویند.
سامرا، مرکز خلافت عباسى، سال 235 ق
امام سه ساله است که همراه پدر بزرگوارش به امر متوکل خلیفه عباسى به سامرا آورده مى‏شوند تا محترمانه زیر نظر دستگاه خلافت قرار گیرند. این نخستین بار است که سامرا جمعیتى چنین کلان را یکجا به استقبال سرسخت‏ترین مخالفان حکومت مى‏فرستد و آغوشش را بر روى همه حوادثى که مى‏خواهد آینده را رقم زند، باز و بازتر مى‏کند.

سامرا، قلب شهر، سالهاى نوجوانى
چه دشوار است‏با فشار و جبر بیرونى، روح اختیار و آزادى را در درون خود پروراندن و در وقار و کمال و علم و اخلاق برترین شدن، آنگونه که امام حسن عسکرى (علیه السلام) شد!
سکوت و خاموشیش لقب «صامت‏» را براى او به همراه آورد، هدایتگریش سبب شد که وى را «هادى‏» بنامند، تقوا و پاکیش او را «زکى‏» کرد و یکرنگى و صمیمیتش نام «خالص‏» را پیشکش وى نمود. و این همه را در محضر پدر آموخت که او نیز وامدار پدران خویش بود.
نگاهشان کن! این دو را که مى‏بینى خاطره همه اهل‏بیت ‏برایت زنده مى‏شود .

سامرا، منزل حکیمه خاتون، سال 254 ق
اى کاش شادى امشب تا همیشه دل حکیمه را خوش مى‏کرد! امشب عروسى نرجس است ‏با عزیز دل او، نور چشم برادرش حسن عسکرى (علیه السلام) و افسوس که چند روز دیگر حکیمه باید در عزاى برادر بنشیند و جامه سوگ امام على نقى (علیه السلام) را بر تن کند .
اى کاش برادرش مى‏ماند و تولد نوزاد حسن را مى‏دید همو که قرار است عالم را از قسط و عدل پر کند آنگونه که از ظلم و جور پر مى‏شود .

سامرا اندیشه و آرمان امام
هیچ‏کس نمى‏دانست وقتى امام به آن نقطه دوردست‏خیره شده بود، در اندیشه‏اش چه مى‏گذشت . شاید به پراکندگى شیعه فکر مى‏کرد، به آنانکه در نیشابور، سمرقند، بیهق و طوس مى‏زیستند و چشم یارى به امام دوخته بودند تا از نظارت و راهنمایى او بهره‏مند شوند ... شاید هم به محبان خود مى‏اندیشید که هر چند اعتقادى به امامت ائمه نداشتند اما دوستدار اهل‏بیت‏بودند.
مردى از امام پرسید: فرق میان شیعه و محب چیست؟ امام فرمود: شیعه آنانند که از ما تبعیت کنند و همه اوامر و نواهى ما را اطاعت نمایند و کسى که چنین نکند و با آنچه خداوند بر او واجب کرده، مخالفت نماید، شیعه ما نیست .

سامرا، محله عسکر - سالهاى امامت
چشم انتظاران امام از شوق در پوست‏خود نمى‏گنجند نه مى‏توانند بنشینند و نه تاب ایستادن مى‏آورند. آشفته و بى‏قرار به راهى که بناست امام از آنجا بیاید و راهى دارالخلافه شود مى‏نگرند. سامان این شیفتگى ابراز ارادتى است ‏به امام و شنیدن یک حرف از هزاران کلام دلنشین حضرتش اما ...
از جانب امام توقیعى به دستشان مى‏رسد:
کسى بر من سلام وحتى اشاره هم به طرف من نکند، زیرا که در امان نیستید.
و شیعه بى‏آنکه مجال گریستن بیابد، بغض دائمى‏اش را پنهان مى‏کند.

سامرا، در خلوت امام حسن عسکرى (علیه السلام)
از این زیباتر نمى‏شود، پدر، حسن عسکرى است که چشم بر چشمان فرزندش دوخته، عاشقانه نگاهش مى‏کند و صمیمانه نجوا مى‏کند:
پسر جانم مژده باد به تو! تو صاحب زمان هستى، تو مهدى و حجت‏خدا بر زمینش هستى، تو فرزند من و وصى من هستى، من پدر تو هستم تو م ح م د بن حسن بن على بن محمد بن على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب (علیه السلام) از نسل رسول خدا (صل الله علیه و آله و سلم) و آخرین فرد از امامان پاک و معصوم هستى، رسول خدا به وجود تو بشارت داده است و نام و کنیه را بر زبان آورده، درود خداوند بر ما خاندان باد.
دریغا که چنین محبتى باید پنهانى بماند تا به چشم‏زخم نگاههاى آلوده و جان‏زخم دستهاى رسوا گرفتار نیاید.
فرزند امام حسن عسکرى (علیه السلام) حیاتش نیز چون تولدش باید در خفا و دور از مراقبتهاى خلافتى ادامه یابد.

سامرا، دکان روغن‏فروشى - سالهاى امامت
عثمان بن سعید ظرفهاى روغن را زیر و رو مى‏کند تا اموالى را که از شیعیان به وى رسیده در آنجا جاسازى کند و پنهانى نزد ابومحمد عسکرى (علیه السلام) بفرستد.
او همچون ابراهیم بن عبده و على بن مهزیار از وکلاى معروف امام است و این روزها که کسى اجازه رفت و آمد و ملاقات با حسن عسکرى (علیه السلام) را ندارد، هدایت ویژه شیعیان از طریق افراد امین و مورد اعتماد امام که سابقه علمى درخشان و نیز ارتباط استوار با امامان قبلى داشته‏اند، صورت مى‏گیرد.
مردم از طریق این وکیلان معارف شیعى را در قالب حدیث و کلام مى‏آموزند و نیز نامه‏ها و سؤالات و وجوهات خود را به دست امام مى‏رسانند و امام (علیه السلام) در نوشته‏ها و توقیعاتشان به آنان پاسخ مى‏دهند و البته این همه دور از چشم حکومتیان اتفاق مى‏افتد.

سامرا، کوچه پس کوچه‏هاى دارالخلافه - سالهاى امامت
باز دوشنبه‏اى دیگر است و امام مجبور است راه دارالخلافه را پیش گیرد تا حضور خود را به آگاهى حکومت‏برساند. دوباره قدمهاى نرم و آرام امام بود و لذت بى‏منتهاى زمین. امام بى‏هیچ شتابى گامهایش را آهسته برمى‏داشت و مى‏دانست پشت درهاى بسته، کسانى نگران نشسته‏اند تا عطر عبور امام مستشان کند.

سامرا، زندان حکومتى - سالهاى امامت
صالح بن وصیف کلافه شده است، دیگر آزارى نمانده که بر جان امام برساند. او درماندگى را با تمام وجودش احساس مى‏کند .
نمى‏داند چاره چیست. دو تن را که بدترین مردم مى‏دانست ‏بر امام مامور کرد ولى آنان چنان تحت تاثیر امام حسن عسکرى (علیه السلام) قرار گرفته که خود در عبادت و نماز به حدى والا دست ‏یافتند.
نه راه پس دارد و نه راه پیش، نفس گرم امام در اسارت نیز کارساز است. راستى که داستان، عکس شده است: زندانبان اسیر زندانى مى‏گردد و این سنت همیشه امامان اسیر است.

سامرا، سراى عبیدالله بن خاقان کارگزار خلیفه عباسى - سالهاى امامت
حاجب وارد مى‏شود. در گوش صاحبخانه زمزمه‏اى مى‏کند. عبیدالله یکباره از جا برمى‏خیزده، چهره‏اش گشاده مى‏گردد، با شادمانى فریاد مى‏زند: اجازه ورود بدهید! و خود به استقبال میهمان جوان مى‏رود .
دست در گردن او مى‏اندازد، صورت و پیشانى‏اش را مى‏بوسد، او را در جاى خود مى‏نشاند و با احترام خطابش مى‏کند و مرتب مى‏گوید: پدر و مادرم به فدایت ...
شب هنگام احمد بن عبیدالله از پدر مى‏پرسد: میهمانمان کدام بزرگوار بود که چنین احترامش کردى؟ عبیدالله درنگى مى‏کند و سپس پاسخ مى‏دهد، او ابن‏الرضا، امام شیعیان بود که اگر روزى خلافت از دست‏بنى عباس بیرون رود، در میان بنى‏هاشم، جز او کسى شایستگى تصدى آن را ندارد. او به خاطر فصل، صیانت نفس، زهد، عبادت و اخلاق نیکو، سزاوار مقام خلافت است. اگر پدر او را دیده بودى مردى بود بزرگوار، عاقل، نیکوکار، فاضل و ...
آرى اینچنین دوست و دشمن امام حسن عسکرى (علیه السلام) را مى‏ستایند .

سامرا، در سوگ امام حسن عسکرى (ع) - سال 260ق
قیامتى برپا شده از مردم، ناله و شیون همه جا به گوش مى‏رسد، اشکها بى‏امان مى‏بارد و جماعت‏با جنازه امام وداع مى‏کنند. معتمد خلیفه عباسى، ابوعیسى را مى‏فرستد تا گزارش رحلت امام را تهیه نماید و وى چنین تحریر مى‏کند:
ابو محمد حسن بن على به مرگ طبیعى دیده از جهان فرو بست و گواه این ماجرا از قضات چند نفر و از عیان دربار چند نفر و از اطبا چند نفر و از امراى سپاه چند نفر هستند.
و نیرنگ و فریب همچنان ادامه مى‏یابد.

سامراء، آغاز امامت مهدى (عج)
ابوالادیان ناباورانه به اطراف خود مى‏نگرد، درست دو هفته پیش بود که امام حسن عسکرى (علیه السلام) وى را طلبید و نامه‏هایى را که با دست مبارکش نوشته بود به وى داد تا به مدائن ببرد فرمود: آنگاه که به سامرا بازگشتى صداى شیون از خانه من خواهى شنید و مرا در آن وقت غسل دهند .
ابوالادیان گفت: اى مولاى من! هرگاه چنین واقعه‏اى هولناک روى دهد، امامت‏ با کیست؟ و ایشان فرمود: هر که جواب نامه مرا از تو طلب کند او امام است. ابوالادیان نشانه‏اى دیگر خواست، فرمود: هر که بر من نماز کند جانشین من است و او امام شماست.
امروز ابوالادیان به سامرا بازگشته و صداى نوحه از منزل امام مى‏شنود ... جلوتر مى‏رود، جعفر کذاب را مى‏بیند که بر در خانه نشسته و شیعیان به وى تسلیت مى‏گویند. حیرت زده نزدیک مى‏رود اما جعفر سراغى از نامه نمى‏گیرد. خدمتکار امام بیرون مى‏آید و جعفر را براى اقامه نماز بر جنازه امام به داخل فرا مى‏خواند او نیز مهیاى نماز مى‏شود اما دستهایش که براى گفتن تکبیر، بالا مى‏رود، کودکى عبایش را به عقب مى‏کشد و با کلامى که دل ابوالادیان را سخت مى‏لرزاند مى‏گوید اى عمو پس بایست که من سزاوارترم به نماز بر پدر خود از تو!
جعفر عقب مى‏رود، کودک بر پدر خویش نماز مى‏گزارد و سپس متوجه ابوالادیان مى‏شود. به او مى‏فرماید جواب نامه‏اى را که با توست ‏به من بده و ابوالادیان آسوده خاطر مى‏گردد که جانشین امام را یافته است.

 


شهادت امام حسن عسکری تسلیت .اجرک الله یا صاحب الزمان الحجه..
حدیث  (۱)  امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

لَیسَتِ العِبادَةُ کَثرَةَ الصیّامِ وَ الصَّلوةِ وَ انَّما العِبادَةُ کَثرَةُ التَّفَکُّر فی أمر اللهِ.
عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است

(تحف العقول، ص448)

حدیث (۲) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

من آنَس بِالله اِستوحَشَ مِنَ النّاس
کسی که با خدا مانوس باشد، از مردم گریزان گردد

(مسند الامام العسکری، ص287)

حدیث (۳) امام حسن عسکری علیه السلام فرمودند:

جُعِلتِ الخَبائِثُ فی بَیت وَ جُعِل مِفتاحُهُ الکَذِبَ
تمام پلیدیها در خانه ای قرار داده شده و کلید آن دروغگویی است.

(بحار الانوار، ج78، ص377)
.*.*.*.*.*.*.*.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ایام به هلاکت رسیدن دشمن ترین دشمنان خدا و اهل بیت(علیهم السلام) 

 عمربن الخطاب(لعنة الله علیه)

را به تمام شیعیان و محبان  راستین اهل بیت تبریک و شادباش عرض میکنم.

 

**اللهملعنلجبتوالطاغوت**



الهی! لا تعذبنی، فانی مقر بالذی قد کان منی!

فما لی حیلة، الا رجائی لعفوک، ان عفوت، وحسن ظنی

وکم من زلة لی فی الخطایا، وانت علی ذو فضل ومن

اذا فکرت فی ندمی علیها، عضضت اناملی، وقرعت ‏سنی!

اجن بزهرة الدنیا جنونا، واقطع طول عمری بالتمنی

ولو انی صدقت الزهد عنها، قلبت لاهلها ظهر المجن

یظن الناس بی خیرا، وانی لشر الخلق، ان لم تعف عنی


من قصائد الشافعی..

قصائد الشافعی مدرسه فی الحیاه ...سأتحفکم بالکثیر من روائعه .. تحیاتی


http://www.awzan.com/flash3/elahila.html

ماه صفر شد...

28صفر رحلت حضرت رسول اکرم محمد مصطفی روحی و ارواح العالمین له الفداء را خدمت همه محبین مخلص و شیعیان منتظر یوسف زهرا سلام الله علیه را تسلیت عرض میکنم























سید الشهدا، میراث دار انبیا
(شرحی بر زیارت اربعین)


فَأعذَرَتِ الدُّعاء، یعنی در دعوت کردن راه عذر دیگران را بسته است وَ مَنَحَ النُّصح، نصیحت کرد،‌ موعظه کرد. آنجا که برهان لازم بود دلیل اقامه کرد، آنجا که پند لازم بود موعظت داد لیکن وقتی دید پند و موعظه اثر نمی کند، خون خود را اهدا فرمود
خبرگزاری شبستان: سرّ تکریم سالار شهیدان را در زیارت أربعین آن حضرت از زبان امام صادق (سلام الله علیه) می توان فهمید که چرا همة ما در پیشگاه سالار شهیدان اینقدر عرض ادب می کنیم ، البته باید بیش از این عرض ارادت کنیم.

وجود مبارک امام ششم رئیس مذهب ما فرمود: روز أربعین که شد حسین بن علی بن أبیطالب را زیارت بکنید. هنگامی که‌آفتاب بر‌ آمد دو رکعت نماز زیارت می خوانید ، این زیارتنامه را می خوانید ، بعد دو رکعت نماز زیارت می خوانید و حاجت های خود را از ذات أقدس إله مسئلت می کنید .

در آن زیارت عرض می کنید : خدایا ! حسین بن علی بن أبیطالب وارث همة انبیاء است . اُورَثتَهُ مَوارِیثَ الأنبیاء . یعنی هر چه را که آدم داشت ، نوح داشت ، ابراهیم داشت ، موسی داشت ، عیسی داشت ، انبیاء دیگر (علیهم الصَّلاه و علیهم السَّلام) داشتند ، تو به حسین بن علی به عنوان ارث اعطا کردی . و او هم چون وارث بود ، راه انبیاء را طی کرد .

راه انبیاء هم بخش های فرهنگی ـ فکری دارد ، هم بخش های مبارزاتی ؛ بخش فرهنگی ـ فکری اش را ذات أقدس إله در سورة نحل تبیین کرده است که وجود مبارک رسول اکرم همانند انبیای دیگر مردم را با برهان ، با موعظه ، با جدال اَحسن به دین دعوت می کند . اُدعُ إلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَهِ‌ وَالمُوعِظَهِ‌ الحَسَنَهِ‌ وَ جادِلهُمْ بِالَّتِی هِیَ أحسَنْ (1). اگر استدلال اثر کرد ، اگر موعظه سودمند بود ، اگر جدال احسن کارائی داشت که مردم به طرف حقّ هدایت می شوند . و اگر یک عدّه در اثر لَدود و لَجوج و عَنود بودن نه اهل استدلال اند ، نه راه می آیند ، نه می گذارند دیگران راهی راه بشوند . هم خودشان راه نمی آیند ، هم راه دیگران را می بندند . که خدا از این گروه چنین یاد کرد : وَ هُمْ یَنْأونَ عَنْهُ وَ یَنْهَونَ عَنْه (2). اینها هم ناهی اند ، هم نائی. نائی با همزه یعنی دور ، خودش دور است . ناهی یعنی دیگران را نهی می کند . فرمود : عدّه ای از تبهکاران جامعه هم نائی اند ، هم ناهی . نه خود می آیند ، نه می گذارند دیگران در صراط مستقیم حرکت کنند . وَ هُمْ یَنْهَونَ عَنْهُ وَ یَنْأونَ عَنْه . این گروه که نصیحت پذیر ، حکمت پذیر ، موعظت پذیر نیستند ، باید اینها را نه از راه تهدید ، بلکه از راه انذار و تهدید هدایت کرد ، لِتُنْذِرَ بِهِ قُوماً‌ لُدّاً (3). اگر انذار و تهدید اثر نکرد ، آنگاه با جهاد باید مبارزه کرد و اینها را از بین برد . که فرمود : وَ جاهِدهُمْ بِهِ‌ جِهاداً کَبیراً (4).

در بخش فرهنگی به جهاد فرهنگی است ، یا جاهِدُ الکُفّارَ وَ المُنافِقِینَ ، یا وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ (5) که جهاد مبارزاتی است . این راهی است که همة انبیاء طی کردند و وجود مبارک خاتم انبیاء (علیهم آلاف التحیّه وَالثناء) پیمود و حسین بن علی بن أبیطالب (سلام الله علیهما) وارث همة اینهاست .

لذا وجود مبارک امام صادق فرمود : در روز أربعین که شد ، به خدا عرض می کنیم : خدایا ! حسین بن علی را وارث انبیاء کردی . هر چه را به انبیاء دادی ، به او هم دادی . وَ اُورَثْتَهُ مَوارِیثَ الأنبیاء . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُصْح (6). او راه عذر دیگران را بسته است . هیچ کسی نمی تواند عذر بیاورد که من نمی دانستم . چون حضرت نامه نوشت ، پیام فرستاد ، سخنرانی کرد ؛ در مدینه سخنرانی کرد ، در مکّه سخنرانی کرد ، فاصلة سیصد فرسخی مدینه تا کربلا سخنرانی کرد ، پیام داد ، نامه نوشت . هیچ کسی نیست که بگوید من نمی دانستم . فَأعذَرَتِ الدُّعاء ، یعنی در دعوت کردن ، در راهنمائی کردن ، راه عذر دیگران را بسته است . وَ مَنَحَ النُّصح . نصیحت کرد ،‌ پند داد ، موعظه کرد . آنجا که برهان لازم بود دلیل اقامه کرد ، آنجا که پند لازم بود موعظت داد و مانند آن.

وقتی دید پند و موعظه اثر نمی کند ، خون می خواهد ، خون داد . این را وجود مبارک امام ششم فرمود ، در أربعین أبی عبد الله به خدا عرض کنید : خدایا ! حسین بن علی بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه (7). یعنی خون جگر اش را داد ، خون گلوی خود را داد ، خون سر خود را داد ، خون آن بچة شیری را داد تا مردم را متدیّن کند ، مردم را عالم کند ، مردم را متدیّن کند .

الآن شما می بینید سران گروه هشت مهم ترین حرف های آنها جریان فوتبال جام جهانی است ! این تازه دنیای متمدّن ! که ورزش برای آنها یک مذهب شد ! ورزش چیز بسیار خوبی است برای تأمین سلامتی ، امّا نه آنطوری که همة سران سیاسی بنشینند و برای او به اندازة دین ارزش قائل باشند . این تازه دنیائی است که سفینه به مریخ می فرستد ! و اگر می بینید ایران اسلامی خیلی عالی می اندیشد ، چون حسین بن علی خون داد و ما را آگاه کرد . فرمود : حسین بن علی خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، و از ضلالت برهاند . عالم بشوند که راه خود را ببینند . عادل باشند که راه کسی را نبندند . ما موظّف ایم دو تا کار بکنیم : یکی راه خودمان را تشخیص بدهیم ، طی بکنیم . یکی هم راه دیگران را نبندیم . بگذاریم دیگران آن راه صحیح را طی کنند . این کار با گفتن حل نمی شود . با نصیحت حل نمی شود . این خون علی اصغر می خواهد و خون علی اکبر می خواهد و خون شهداء می خواهد . این شمشیر می خواهد و … .

وجود مبارک زین العابدین به یزید ملعون می گوید : حالا که ما داریم می رویم به طرف مدینه ، آن سر مطهّر را به ما نشان بده ، ما لاأقل یک بار زیارت بکنیم ! گفت : دیگر به شما نمی دهم . این آن مصیبت را می خواهد . حرف اگر بنا شد اثر بکند ؛ الآن سخنرانان کم نیستند ، کتابهای مذهبی کم نیست . ولی شما می بینید بشر به کجا می رود ! الآن هم که سفینه ها دارند به آسمان ها سفر می کنند میلیون ها نفر دربارة گاو و (جسارت است) مدفوع گاو دارند تقدیس می کنند ، الیوم !! در هند اینچنین است . مگر می شود‌ آنجا لا إله إلا الله گفت ؟ خوب مردمی که در مهم ترین شرائط رشد علمی کنونی (جسارت است) ادرار گاو را تَقدیس می کنند ، مثل آب زمزم او را مقدّس می شمرند ، الآن که عصر علم است ؛ اگر نبود کربلا ، ما هم به همین وضع می شدیم . اگر نبود نینوا ، ما هم از اینها بدتر می شدیم ! اینها که قدرت اتمی دارند ، پیشرفت علمی کردند ، ما که از اینها نداریم . اگر نبود کربلا ما چی می شدیم ؟ اگر نبود نینوا ما چی می شدیم ؟ شما بروید هند قدرت اتمی است. چی شد که الآن جهان روی ایران دارد حساب می کند ؟ چی شد که انقلاب به ثمر رسید ؟ چی شد که در جنگ جهانی سوّم همة کشورها ریختند علیه ایران ، نتوانستند در طی این هشت سال ایران را به زانو در بیاورند . چی شد ؟ چرا ایران به این عظمت رسیده است ؟ مایة شرف و عزّت ایران چی شد ؟ جز کربلا و حسین بن علی ؟ جز قرآن و عترت ؟ جز این مکتب اهل بیت ؟ اینها حقّ حیات به گردن ما دارند . و گرنه خدای ناکرده ما هم راهی می رفتیم که هندوها می رفتند . یا راهی می رفتیم که غربی ها می رفتند . آنها با داشتن همة پیشرفت های علمی الآن در این سیاهچال اند . ما که اینها را نداشتیم ! نگذاشتند داشته باشیم و نداریم ! ما جزء جهان سوّم ایم !

لذا وجود مبارک امام ششم فرمود : روز أربعین که شد‌ ، بدانید چرا ما در پیشگاه حسین بن علی خاضع ایم . به خدا عرض کنید : خدایا ! حسین بن علی نصیحت کرد ، سخنرانی کرد ، موعظه کرد ، نامه نوشت ، دستور داد ، اثر نکرد . دید هیچ چاره ندارد ، فقط خون می خواهد ، خون داد . وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ ؛ « اِستنقاذ » را معمولاً برای نجات غریق می گویند . می گویند‌ : غریق را ، از کسی که دارد می سوزد ، در آتش غرق است یا در آب غرق است ، این را نجات بدهید . فرمود : حسین بن علی آن خون جگر اش را داد تا مردم را عالم کند ، تا مردم را عادل کند . عالم کند ، تزکیه کند .

همین دو کاری که انبیاء می کردند ؛ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه (8). همین دو کار در زیارت أربعین آمده . انبیاء آمدند مردم را آگاه کنند و تربیت . بعضی ها جاهل اند ، عالم نیستند . بعضی عالم اند ، ولی عادل نیستند . انبیاء آمدند ما را عالمِ عادل کنند . یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَه یعنی ما را به مسائل دینی مان آشنا کنند ، وَ یُزَکّیهِمْ ، یعنی ما را وارسته کنند . وجود مبارک حسین بن علی هم خون داد تا مردم را از جهالت برهاند ، عالم بکند . تا مردم را عادل بکند . هم راه خود را ببینند و طی کنند ، هم راه کسی را نبندند . حالا روشن شد که چرا امام عسکری (سلام الله علیه) فرمود : زیارت أربعین یکی از علائم پنج گانة تشییّع مؤمنین است .

در چنین فضائی می بینیم خود سیّد الشهداء (سلام الله علیه) همین دو چیز را از خدا خواست . یکی معرفت ، یکی رغبت به آخرت . در دعاها به خدا عرض می کرد : خدایا ! اللّهُمَّ ارزُقنِی فِی الآخِرَه حَتّی أعرِفَ مِنْ قَلبِی بِالزَّهادَهِ فِی الدُّنیاء . اللّهُمَّ ارزُقْنِی بَصَراً فِی الآخِرَه (9). عرض می کرد : خدایا ! این دو چیز را به من بده ؛ من دربارة آینده و دربارة آخرت بصیر باشم ، آگاه باشم ، یک . دربارة آخرت راغب باشم ، علاقه داشته باشم ، دو . بعضی ها نمی دانند بعد از مرگ چه خبر است . بعضی ها می دانند ولی آن گرایش را ندارند ، آن کوشش را ندارند . عرض کرد : خدایا ! هم به من معرفت بده که من بفهمم آن عالم بعد از مرگ چه خبر است ، هم به من رغبت بده که با میل به طرف فضیلت حرکت کنم . اللَّهُمَّ ارزُقنِی الرَّغبَهَ‌ فِی الآخِرَهِ حَتّی أعرِفُ ذلِکَ مِنْ قَلبِی بِالزَّهادَهِ مِنّی فِی الدُّنیاء . من از اینکه بفهمم نسبت به دنیا بی رغبت ام ، بی علاقه ام . نسبت به جاه ، نسبت به مقام ، نسبت به میز و پست بی علاقه ام ، می فهمم علاقه ام نسبت به آخرت است .

کسی نسبت به آخرت راغب است و نسبت به دنیا بی رغبت است که این دو تا کار را هم بکند ؛ یکی تلاش در تولید ، یکی قناعت در مصرف ! اینها وظیفه ای است که دین به ما آموخت . یعنی ما تا زنده ایم ، کار . هیچ کس حقّ ندارد بگوید من بازنشسته ام ! اگر کار علمی دارید ، اهل کتاب اید ، اهل نوشتن اید ، تا زنده اید قلم باید دستتان باشد . چیز بنگارید ، کتاب بخوانید ، عینک بر چشم کتاب بخوانید ، قلم در دست چیز بنویسید ، اگر اهل فرهنگ و فکر اید . اگر اهل کار اید ، تا زنده اید کار . هیچ کس حقّ ندارد بگوید من بازنشستم ، بیکار ام . البته هر سنّی یک کاری دارد . گاهی انسان هشت ساعت کار می کند ، گاهی شش ساعت کار می کند ، گاهی یک ساعت کار می کند . هیچ کس در اسلام حقّ ندارد بگوید من بیکار ام ! این یک ؛ تلاش در تولید .

دوّم : قناعت در مصرف . به ما گفتند : مانند ائمه تان باشید . مانند علی بن أبیطالب باشید . به فکر رفاه دیگران باشید . تا زنده اید کار کنید ، ولی در مصرف قانع باشید . یک انسان قانع ، عزیز است . جامعة تان را به خودکفا برسانید . شهرتان را لاأقل نیازمند به غیر نکنید ، بگذارید شهرتان در تمام امکاناتتان خودکفا باشد . این معنای رغبت در آخرت است . معنای رغبت در‌ آخرت بیکاری نیست . آن کسی که بیکار است ، آخرت را دارد خراب می کند . چون اوّلین سئوالی که بعد از مرگ از او می کنند ، می گویند : عمرت را چه کردی ؟ یک آدم بیکار از قبر نمی ترسد ، از قیامت نمی ترسد ، از سئوال و جواب نمی ترسد ، چون سئوال می کنند عمر را چه کار کردی ! این که نمی تواند بگوید من بی کار بودم ، مسجد بودم ، تسبیح می زدم که ! این که جواب نشد که ! اوّلین چیزی که از انسان در قبر سئوال می کنند این است که عمر را چه کار کردی ؟



**
علاقة به آخرت آدم را فعّال می کند . تا زنده است کار می کند . منتها طوری که به سلامت او ، به سنّ‌ او آسیب نرسد ولو یک ساعت در روز اگر پیرمرد است . و در مصرف قانع است ، برای اینکه این آیة سورة مبارکة نحل را که فرمود : فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاتً طَیِّبَه (10)، از امام (علیه السَّلام) سئوال کردند حیات طیّب چیست ؟ فرمود : یکی از مصادیق حیات طیّب « قناعت » است . یک انسان قانع دارای حیات طیّب است .

وجود مبارک أبی عبد الله عرض کرد : خدایا ! مرا در امر آخرت بصیر کن تا به حسنات شوق داشته باشم ، تا از سیّئات فرار بکنم ، این مال معرفت آخرت . نسبت به آخرت مرا راغب بکن تا نسبت به امور دنیا بی رغبت باشم . کسی در امور آخرت با رغبت است که تلاش و کوشش کند تا زنده است . کسی نسبت به دنیا بی رغبت است که در مصرف قانع باشد . اینها دعاهای أبی عبد الله است . پس دعای او هم برای ما آموزنده است .

دعای او تنها این نیست که خدایا ! ما را بیامرز ! آئین زندگی و ادب زیستن را سالار شهیدان با دعا به ما یاد داد . چنین که سائر ائمه هم همین کار را کردند . و وقتی به وجود مبارک أبی عبد الله عرض می کردند : چرا اینقدر هراسناکی و بی تابی ، فرمود : کسانی در آخرت آرام اند که در دنیا اهل ترس از خدا باشند . لا یَأمَنُ مِنَ القِیامَه إلا مَنْ خافَ الله فِی الدُّنیاء (11). کسانی در قیامت در اَمان اند که در دنیا از خدا بترسند . خوب ؛ این حسین بن علی بن أبیطالب که خون را داد تا ما هم عالم بشویم ، هم عادل ؛ این راه انبیاء را طی کرده است .

چون این زیارت أربعین را حتماً بخوانید ، این یک صفحه بیشتر نیست . بعد هم تدبّر کنید‌ ، کسی برای شما تفسیر کند این یعنی چه ! چون با فاء تفریع ذکر کرد . فرمود : حسین بن علی وارث همة انبیاء است ، پس این کار را کرده . فَأعذَرَتِ الدُّعاء وَ مَنَحَ النُّصح . معلوم می شود میراث انبیاء این است که انسان هم کارهای فرهنگی را انجام بدهد ، هم آنجا که لازم باشد شهادت داشته باشد . حالا ما ببینیم میراث انبیاء چیست ؟!



**
ما در جامعه ای زندگی می کنیم که همة ما مسلمان ایم . یک وظیفه نسبت به خودمان داریم ، یک . یک رابطه ای با رهبران دینی مان داریم و رهبران دینی ما با ما رابطه دارند ، دو . یک رابطه ای هم با بیگانگان داریم . فعلاً در این دو قسمت بحث است که ما نسبت به یکدیگر چگونه باشیم ، با رهبران دینی مان چگونه باشیم . چون رهبران دینی ما شاگردان رهبران الهی اند ، جانشینان رهبران الهی اند ، باید ببینیم انبیاء (علیهم السَّلام) چه راهی را داشتند .

وقتی خواستیم ببینیم انبیاء (علیهم السَّلام) چه راهی داشتند ، باید ببینیم معلّم انبیاء چه راهی را دارد . چون انبیاء شاگردان خدایند ، جانشینان و خلیفة خلفای الهی اند ، هر راهی را که خدا برای هدایت مردم به ما نشان داد و خودش برابر آن راه عمل می کند ، شاگردان او یعنی انبیاء و اولیای الهی می کنند ، شاگردان انبیاء و اولیای الهی یعنی علماء آن را می کنند و ما هم که متدیّنین به دین اسلام و علاقمند به قرآن و عترت ایم همان راه را باید ادامه بدهیم .

ذات أقدس إله وقتی بخواهد از هدایت مردم سخن بگوید ، آن راه و رسمی را که خودش اداره می کند ، راه « محبّت » است . فرمود : من برای هدایت مردم ، برای حفظ دین مردم ، برای استقرار نظام الهی یک افرادی را تربیت می کنم که هم من آنها را دوست دارم ، هم آنها من را دوست دارند . فَسُوفُ یَأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه (12). فرمود : من دین خودم را به دست هر کسی نمی دهم . اگر بخواهم یک عدّه ای را گرفتار انتقام بکنم ممکن است به وسیلة دشمنی از دشمن ام انتقام بگیرم . این که خدا فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمِینَ مُنتَقِمُون (13)، ما از تبهکاران انتقام می گیریم .

گاهی ممکن است خدا یک ظالمی را بر ظالم دیگر مسلّط بکند ، و انتقام بگیرد ولی سخن از هدایت نباشد‌ ، سخن از انتقام گیری باشد . اگر فرمود : إنّا مِنَ المُجرِمینَ مُنتَقِمُون ، در سوره انعام هم فرمود : نُوَلّی بَعضَ الظالِمینَ بَعضاً (14). ما بعضی از ظالم ها را بر بعضی دیگر مسلّط می کنیم که‌ آن گروه دوّم مظلوم هستند ولی مأجور نیستند . اجر نمی برند ، ولی مظلوم هستند . دیدید همین کویتی که امیرش امام راحل (رضوان الله علیه) را راه نداد ، ظالمانه امام را وادار کرد به برگشتن ، یک صدام ظالمی را بر امیر کویت مسلّط کرده است که امیر ظالم کویت مظلوم شد ، ولی مأجور نشد . هر مظلومی که مأجور نیست ! فرمود : وَ کذلِکَ نُوَلّی بَعضَ الظّالِمینَ بَعضاً . این از بحث کنونی ما بیرون است . امّا خدا اگر بخواهد یک عدّه ای را هدایت بکند ، یک نظامی را مستقر بکند‌ ، آن راه محبّت است . به دست محبوبان خود نظام را مستقر می کند . فرمود : فَسُوفَ یِأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ بُحِبُّونَه . این گروه محبوبان خدایند‌ ، محبّان الهی اند . محبوبان خدا و محبّان خدا‌ ، اینها هستند که می توانند دین را حفظ بکنند .



**
این زیارت امین الله که إنْ شآءَ الله غالب شماها می خوانید ، مخصوصاً برادران طلبه سعی کنند و هر روز زیارت امین الله را بخوانند ، این هم یک صفحه بیشتر نیست . این را وقتی چند روز خواندید‌ و یک چند بار خواندید ، حفظ می شود . در حال رفتن از منزل به مدرسه ، یا از مدرسه به منزل هم می شود این زیارت را خواند . در زیارت امین الله ما به ذات أقدس إله عرض می کنیم : خدایا ! آن توفیق را به ما بده که ما مُحبّ تو باشیم ، محبوب دیگران . تو را دوست داشته باشیم ، دیگران هم ما را دوست داشته باشند . خدایا ! این نفوس ما را ، این أنفس ما را مُحِبَّهً‌ لَکَ ، مَحبُوبَهً‌ فِی أرضِکَ وَ سَمائِکَ (15). یعنی اگر شما در قرآن فرمودید : دین خودت را به دست کسانی حفظ می کنی که به تو علاقمند باشند ، یک . و مورد علاقة مردم هم باشند ، دو ؛ چون مردم حرف هر کسی را گوش نمی دهند . گوش دادن حرف یک شخص ، تا گرایش دل نباشد اثر ندارد . یک وقتی یک مراسمی است‌ ، یک جائی است ، انسان سخنرانی کسی را گوش می دهد . این دلیل نیست که آن حرف اثر کرد‌ ! مردم حرف کسی را گوش می دهند که به او علاقمند باشند . و به کسی علاقمند اند که بدانند راست می گوید . و کسی راست می گوید که‌آنچه می داند عمل بکند . ما اینچنین ایم . ما به کسی علاقمندیم که به معتَقَدات ما احترام بگذارد ، و عمل بکند . وگرنه ما به هر کسی علاقه نداریم . علاقه هم دست ما نیست . قرار داد هم نیست .

علاقه را ذات أقدس إله باید در قلب های ما القاء بکند . دل ما در گِرو کار کسی است که عالم باشد ، یک . عادل باشد‌ ، دو . وگرنه قلب ما به سمت او نخواهد رفت . هرچه هم ما تلاش و کوشش بکنیم . خوب ؛ این کار دست آدمی نیست . این چیزی نیست که آدم بخواهد با شرائط عادی فراهم بکند . این فقط از موهبت های الهی است .

ما در زیارت امین الله از ذات أقدس إله این دو چیز را می خواهیم ؛ می گوئیم : خدایا ! قلب ما را ، جان ما را طرزی قرار بده که خواهان تو باشد ، دوست تو باشد ، یک . محبوب مردم هم باشد ، دو . خوب این را ما برای چی در زیارت امین الله می خواهیم ؟ مُحِبَّهً‌ ، دوستار تو باشد ، مَحبُوبَهً‌ فِی أرضِکَ وَ سَمائَکَ . چرا ما در زیارت امین الله این دو چیز را از خدا می خواهیم ؟ برای اینکه این دو چیز ابزار کار ماست . خدا فرمود : من دین خودم را به دست کسانی زنده نگه می دارم که به من علاقمند باشد ، یک . مورد علاقة مردم هم باشد‌ ، دو . فَسُوفَ یَأتِی اللهُ بِقُومٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَه . خوب اگر کسی محبوب خدا بود‌ ، محبوب خلق خدا است . و اگر کسی محبّ خدا بود ، محبوب خداست . و اگر محبوب خدا بود ، محبوب خلق خدا هم هست . پس ما برای راه انبیاء این چیزها را لازم داریم .

الآن هشتاد شهید که حشرشان با انبیای الهی باشد ، اینها محبوب خلق اند ، محبّ خدا بودند‌ ، در راه دین خدا تلاش و کوشش کردند . انبیاء و اولیاء به اینها علاقمند اند . فرشتگان به اینها علاقمند اند . همة شما مؤمنین به اینها علاقمند اید و تا قیامت هم مؤمنین آینده به اینها علاقمند اند.

خوب ؛ پس ما ابزار کار را در این زیارت ها از ذات أقدس إله می خواهیم . این زیارت ها تنها برای این نیست که فقط یک ثوابی ببریم ! اینها فرهنگ ماست‌ ، اینها مکتب ماست‌ ، اینها درس زندگی کردن را به ما یاد می دهد . خوب حالا اگر اینچنین شدیم ، در جامعه با یکدیگر چگونه رفتار می کنیم ؟ یک . با رهبران مان چگونه رفتار می کنیم ؟ دو . اگر ما واقعاً اینچنین شدیم ، رابطة ما با خدای ما رابطة محبّت بود . یعنی محبّ خدا بودیم از یک سو ، محبوب خدا هم بودیم از سوی دیگر . قهراً موجودات دیگر هم به ما علاقمه مند اند . رابطه ای که ما نسبت به یکدیگر داریم ، یعنی جامعة اسلامی ؛ رابطة علاقه ، محبّت ، صمیمیّت ، نرمش و مانند آن است . رابطه ای هم که با خدایمان داریم ، آن را هم مشخّص خواهیم کرد .

در قرآن آیات فراوانی است که رابطة افراد مسلمان در یک جامعه را به خوبی تبیین می کند . یکی همین آیه است که اینها أذِلَّهً‌ عَلَی المُؤمِنینَ أعِزَّهً‌ عَلَی الکافِرین (16). یکی آیة سوره فتح و اینهاست که فرمود : رُحَمآءُ بِینَهُمْ ، أشِّدآءُ عَلَی الکُفّار رُحَمآءُ بِینَهُمْ (17). یکی هم آیة سورة حجرات است که إنَّمَا المُؤمِنونُ إخوَه (18). این آیات فراوان که سه نمونه اش را الآن به عرضتان رساندیم وقتی تحلیل می کنید ، می بینید قرآن کریم می گوید : افرادی که در جامعة اسلامی به سر می برند ، نسبت به یکدیگر نرم اند . ذَلُول اند ، نه ضلیل ! اَذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمنِین . هیچ مسلمانی نسبت به کسی خواه مسلمان ، خواه غیر مسلمان ذلیل و خوار نیست . امّا مسلمان نسبت به مسلمان دیگر ذَلول است ، نرم است ، درشت و خَشن نیست . پس افراد جامعة اسلامی نسبت به یکدیگر ذَلول اند ، نرم اند . این یک . أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین .

این که شما می بینید مقام معظّم رهبری سیاست خارجی را چنین ترسیم می کند بر اساس مصلحت ، حکمت و عزّت برای همین است . چون همة این حرف ها شاگرد قرآن اند دیگر . قرآن می فرماید : شما با جهان رابطه داشته باشید ، چه رابطة سیاسی ، چه رابطة اقتصادی ، چه رابطه های دیگر ، امّا عزیز باشید . عزیزانه رابطه داشته باشید نه ذلیلانه ! أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرینَ أذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . نسبت به یکدیگر نرم باشید . اگر بر فرض یک کسی یک چیزی گفت ، تحمّل بکنید . چون برادر ایمانی شماست . امّا نسبت به دیگران اینچنین نباشید . با عزّت برخورد کنید . أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین ، أذِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . این کسانی که محبّ خدا و محبوب خدایند ، این دو چهره را هم دارند . نسبت به یکدیگر نرم اند ، نسبت به دیگران فولاد .

فرمود : رابطه با خارج داشته باش ، ولی فولاد منش باش ! نسبت به یکدیگر رابطه داشته باش ، امّا مثل آب روان باش ! نسبت به داخلی آب باش ، مایة حیات باش ، روان باش ، نرم باش ؛ نسبت به خارج فولاد ! أعِزَّهٍ عَلَی الکافِرین ، أضِلَّهٍ‌ عَلَی المُؤمِنین . در آن بخش هم فرمود : أشِدّآءُ عَلَی الکُفّار ،‌ رُحَمآءُ بَینَهُمْ‎ . نسبت به کافرها خیلی سرسخت ، فولاد . نسبت به یکدیگر نرم ، ملایم ، اهل گذشت‌ و مانند آن .

طائفة سوّم آیاتی است ، آنچه در سورة مبارکة حجرات آمده که إنَّمَا المُومِنُونَ إخوَه . خوب ؛ فرمود : برادری یک ، ذَلول بودن دو ، رحیم بودن سه . پس ما در جامعه ای زندگی می کنیم که وظائف ما این است . رهبران ما هم با ما همین رابطه را دارند . اگر می بینید امام راحل یا خلف صالح اش همین راه را طی می کنند ، برای اینکه اینها شاگردان انبیایند و ذات أقدس إله در قرآن کریم وصف انبیاء ، مخصوصاً خاتم شان را (علیهم آلاف التحیّه والثناء) به این سبک می ستاید .

می فرماید : این پیامبر می دانید نسبت به شما چیست ؟ این حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحِیم (19). این خیلی علاقمند است که شما مؤمن بشوید . خوب پدر تمام تلاش و کوشش این است که پسرش هَدر نرود ، بیراهه نرود . فرمود : این پدر شماست . حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحِیم . این مظهر خداست . در قرآن کریم فرمود : إنَّ الله بِعِبادِهِ رئوف و رحیم است . همان وصفی که خدا برای خودش ذکر کرد ، برای پیغمبر اش ذکر می کند . چون پیغمبر شاگرد خداست ، مخلوق خداست ، بندة خداست ، خلیفة خداست . خوب بندة خدا باید کار خدا را بفهمد و بکند دیگر . وگرنه بندة هوی می شود . او شاگرد خداست . مخلوق باید ببیند خالق او چه کار می کند . عابد باید ببیند معبود او چه دستور می دهد .

خود ذات أقدس إله وقتی خود را معرفی می کند ، می فرماید : من نسبت به مؤمنین رئوف ام ، مهربان ام . در آیة دیگر می فرماید : پیغمبر هم نسبت به مؤمنین به دستور من رئوفٌ رحیم ، بِالمُؤمِنینَ رَئُوفٌ رَحیم . غُصّه می خورد اگر خدای ناکرده ما بیراهه رفتیم . اگر پسر او حسین بن علی است که جان اش را داد برای اینکه ما را عالم و عادل کند .

شما می بینید خیلی جریان کربلا سرمایه گذاری شده ! خیلی سرمایه گذاری شده ! کار کوچکی نبود . تمام این سرمایه ها در همین زیارت أربعین اشاره شده که بَذَلَ مُهجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبادَکَ مِنَ الجَهالَهِ وَ حِیرَهِ الضَّلالَه .

آنگاه در چنین نظامی هم مردم به یکدیگر علاقمند اند ، بر اساس مهربانی حرکت می کنند ؛ هم رابطة مردم و رهبری ، رابطة محبّت و دوستی است و هم همة ما می دانیم که این دو نعمت ، یعنی نعمتی که ماها نسبت به یکدیگر داریم ، نعمتی که رهبران ما نسبت به ما دارند و ما نسبت به رهبران داریم که این نعمت ، نعمت محبّت است ؛ این نه ارزان به دست می آید ، نه در دست کسی است . این سرمایه مثل معدن نیست که انسان کَند وکاو کند ، از دل خاک در بیاورد . دل اینچنین نیست ، مثل گِل نیست ! این سرمایة ملّی و دینی در آسمانها نیست که کسی با سفینه های با سرنشین یا بی سرنشین از کُرات دیگر به عنوان سوغات بیاورد . این فقط در دلهاست و دلها هم به دست هیچ کس نیست ، فقط به دست خداست . و کشور را هم هدایت های دل اداره می کند .

شما می بینید ذات أقدس إله محبّت را ، محبّت را ، وحدت را ، اتّحاد را در قرآن فرمود : من به عنوان بهترین نعمت به شما دادم . بعد به پیغمبر فرمود : تو اگر همة ذخائر زمین را ، تمام معدن ها را بخواهی رایگان بین مردم تقسیم بکنی که دلهای مردم به یکدیگر علاقمند بشود ، اینچنین نیست . ولو این تقسیم به دست توی پیغمبر باشد ! اینچنین نیست . لُو اَنفَقْتَ مَا فِی الأرضِ جَمیعاً مَا ألَّفْتَ بَیْنَهُمْ (20). فرمود : اگر همة معادن و ذخائر زمین را توی پیغمبر با دست خودت بین مردم تقسیم بکنی که اینها محبّت داشته باشند ، وحدت داشته باشند ، متّحد باشند ، این شدنی نیست . چون دل را که با طلا و نقره نمی شود جمع کرد ! فرمود : اگر همة طلاهای روی زمین را به دست توی پیغمبر بخواهی تقسیم بکنی که مردم به یکدیگر علاقه پیدا کنند ، این شدنی نیست . چون قلب از فرا طبیعت است ، نه طبیعت ! چیزی که فرا طبیعی است از طبیعی فتوا نمی گیرد . فرمود : هُوَ الَّذِی ألَّفَ بِینَ قُلُوبِهِمْ ألَّفَ بِیْنَهُمْ . خداست این کار را می کند .

حالا که روشن شد قلب فقط به دست خداست ، و روشن شد مردم وقتی موفّق اند که با هم باشند و روشن شد که وحدت ملّی مهم ترین ذخیره ای است که نه در زمین هست ، نه در آسمان ، فقط در دست خداست ، حالا روشن می شود که چرا خلیل خدا‌ ، ابراهیم پیغمبر (علی نَبِیّنا وَ آلِهِ وَ‌ عَلَیهِ السَّلام) به خدا عرض کرد : خدایا ! دلهای مردم را متوجّه ذرّیة من بکن ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ‌ النّاسِ تَهوِی إلِیْهِم (21).

ما الآن در شرائطی هستیم که دشمن بیکار ننشسته ! از هر طرف منتظر یک فرصت است . چه کار بکنیم که همانطوری که در انقلاب موفّق شدیم ، در جنگ هشت ساله موفّق شدیم ، در دوران سازندگی الحمد لله موفق بودید و بودیم ، چه کار کنیم این توفیق همچنان بماند ؟ این راه اش چی است ؟ بهترین راه اش را خلیل خدا به ما آموخت . ببینید ابراهیم خلیل چه دعا کرد ؛ ما از دعا ، از عَرض اَدب به پیشگاه اهل بیت ، از گرامیداشت قرآن و عترت غفلت نکنیم ! اینها سرمایه های اصلی مملکت است .

وجود مبارک خلیل حقّ می دانید چندین کار مهم کرد ؛ خوب آن تبر گرفتن ، آن بت شکنی بی سابقه داشتن مال ابراهیم خلیل بود . فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً (22)، همه را تکّه تکّه کرده ، بت ها را . بعد هم گفتند : آتش عمیق انباشته کنید ، ابراهیم را بسوزانید‌ . گفت : بسوزانید ! حَرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ (23). دیدند اثر نکرد . خوب ؛ از یک طرف وجود مبارک خلیل حقّ هر چه را که خدای سبحان به او گفت ، کرد . گفت : پسر باید قربانی کنی ، گفت : چشم ! منتها خدا فرمود : بَس است . باید کعبه بسازی ، عرض کرد : چشم ! بت ها را بشکنی ، ریز ریز کنی ، گفت : چشم ! در آتش بروی به عنوان آزمون ، چشم ! همة این کارها را کرد .

آیا کسی که این کارها را می کند به تنهائی می تواند یک نظامی اداره کند ؟ می تواند یک حکومتی داشته باشد ؟ فرمود : نه . کعبه ساختن لازم است ، ولی کافی نیست . بت شکنی کردن لازم است ، ولی کافی نیست . تا مردم با تو نباشند این دین نمی ماند . خوب چه کار کنم مردم با من باشند ؟ فرمود : دعا کن ! چی دعا کنم ؟ دعا کن دلهای مردم را خدا متوجّه اسلام بکند . این دعای خلیل خداست ! فَاجعَلْ اَفئِدَهً مِنَ النّاسِ تَهوِی إلِیْهِمْ . عرض کرد : خدایا ! کعبه را ساختم ، امّا کی بیاید طواف بکند ؟ کی به طرف کعبه نماز بخواند ؟ بت ها را شکستم ، کی جلوی بت سازی و بت فروشی و بتکده را دوباره بگیرد ؟ و راه مرا ادامه بدهد ؟


**
تا مردم ابراهیمی نیندیشند و حسینی فکر نکنند ، نظام اسلامی نمی ماند . و این هم خریدنی نیست . قابل خرید و فروش نیست . این فقط با دعاست . لذا وجود مبارک خلیل خدا از ذات أقدس إله به عنوان مسئلت و دعا ، عرض کرد : خدایا ! دلهای عدّه ای از مردم را به طرف فرزندان من متوجّه بکن ! همه که نیستند بالأخره در جهان … ؛ آتش که را بسوزد گر بُولهب نباشد ؟!‌ بالأخره یک ابولهب هائی هستند . امّا یک عدّه ای قابل هدایت و جذب اند . و این با دعا حلّ می شود .

بنابراین ما هم باید آدم خوب باشیم ، همة ما هم باید خوب باشیم ، هم در کنار خوبی های ما از خدا بخواهیم که دلهای مردم متوجّه رهبر و نظام باشد . اگر اینچنین شد ، إنْ شآءَ الله این نظام به دست صاحب اصلی اش که ولی عصر است می ماند . اگر خدای ناکرده ما مشکلی داشتیم یا دعا نکردیم که دلهای مردم متوجّه نظام و رهبری بشود ، ممکن است خدای ناکرده آسیب ببینیم . حالا روشن شد که ائمه چه حقّی نسبت به ما دارند ؟ سری هم به هند بزنید ، ببینید هند چه خبر است . سری هم به اروپا بزنید ، ببینید اروپا چه خبر است . بعد برگردید خودتان را ببینید ، ببینید در بهشت هستید ، آنگاه بدانید حسین بن علی نسبت به ما چه حقّی دارد !

**
سیّد الشهداء فرمود : من قَتیل اشک هایم !! آنکه دل را متوجّه کربلا می کند ، نام مبارک أبی عبدالله و آشنا شدن به آن مصیبت و ریزش اشک است . حالا که أربعین شد ، زینب کُبری به کربلا رسیده است ، می بینید مشابه همان حرفی را از برادر می طلبد که خودش به برادر گفته است . زینب کبری ؛ یک وقتی هم در همین مسجد چند سال قبل به عرضتان این مصیبت را رساندم ؛ که در أربعین زینب کبری همان حرفی را دارد که در روز یازدهم هنگام خداحافظی آن حرف را دارد ، منتها به عکس . در روز یازدهم ،‌ موقع خداحافظی وقتی این دخترک دید زینب کبری در کنار این نَعش خیلی بی تابی می کند ، گاهی سر به آسمان می کند ، گاهی با پیغمبر حرف می زند ، گاهی با أمیر المؤمنین حرف می زند . عرض کرد : این نَعش کی است ؟ عمّه ! هذا نَعشُ مَنْ ؟؟ خود زینب کبری هم از اوّل به نعش بی سر و پیکر آغشته به خون أبی عبدالله عرض کرد که : أأنْتَ أخی وَابنَ اُمّی ؟ تو برادر منی ؟ کاری که خواهر برادر را نشناسد ! این را در روز یازدهم … . الآن که به زیارت کربلا بر می گردد ، شاید اینچنین بگوید : عرض کند : یا أبا عبدالله ! کاری با تو کردند که من تو را نشناختم ، امّا آنقدر مصیبت بر من وارد شد که اگر تو هم مرا ببینی ، مرا نمی شناسی ! من می گفتم : آیا تو حسین منی ؟ تو اگر الآن مرا می بینی ، می گوئی : آیا تو زینب منی ؟ …


-----------------
پی نوشتها:

(1) سورة نحل / آیة 125
(2) سورة انعام / آیة 26
(3) سورة مریم / آیة 97
(4) سورة فرقان / آیة 52
(5) سورة توبه / آیة 73
(6) مفاتیح الجنان / زیارت أربعین
(7) مفاتیح الجنان / زیارت أربعین
(8) سورة آل عمران / آیة 164
(9) کشف الغُمّه / جلد 2 / صفحة 63 ـ وَ عَنی راشِدِ ابنِ أبی روح الأنصاری ، قال : کانَ مِنْ دُعاءِ الحُسین بن علی (ع) : اَللًّهُمَّ ارزُقنِی الرَّغبَهَ فِی الآخِرَه حَتّی أعرِفَ صدق ذلِکَ فِی قَلبِی بِالزَّهادَهِ مِنّی فِی دُنیایْ ، اَللّهُمَّ ارزُقنِی بَصَراً فِی اَمرِ الآخِرَه …
(10) سورة نحل / آیة 97
(11) بحار الأنوار / جلد 44 / صفحة 193
(12) سورة مائده / آیة 54
(13) سورة سجده / آیة 22
(14) سورة انعام / آیة 129
(15) مفاتیح الجنان / زیارت امینُ الله
(16) سورة مائده / آیة 54
(17) سورة فتح / آیة 29
(18) سورة حجرات / آیة 10
(19) سورة توبه / آیة 128
(20) سورة انفال / آیة 63
(21) سورة ابراهیم / آیة 37
(22) سورة انبیاء / آیة 58
(23) سورة انبیاء / آیة 68


اربعین سال 1375. آمل
منبع : شبستان


 

 

یا ابا عبدالله روحی فداک


۱۷صفر شهادت امام رضا تسلیت باد


دل سوخت و چشم گریان ز یاد رضا ..... حرم عشق و طواف چو کبوتری برای رضا ...


شبنم چشم بسوز برای جگر سوخته اش .... سیاه به تن کن که شاه غریبیست امام رضا .



کبوتر عشق مرا ببر به طواف یار .... همان گنبد طلای سوخته از عشق یار .


حسرت مجنون دارم هر روز به چشم ..... لیلی چشم بدوزم و سر دهم فغان یار
مرا دمی به طواف حرمت رها نکن ای امام رضا...... که دوست دارم جان دهم کنار مزار یار


خم ابروی تو نه کشت مرا به تنهائی ... که هزار کشته دادست این چشم خمار یار


شفا میدهی و سلامت کنی تن مریض .... ترا به خدا مرا بیمار کن به زلف یار .
صلاه صبح و ظهر و شبم کجا خواهد رفت ؟ ..... اگر نباشد شفاعت تو ای یار یار


فدای جای پای توست همه کسم ..... بیا قدم گاه توست این دل سوخته برای یار .


خدا کند که لایق تو باشد این سرم ....در ان شبی که سر دهم ندای یار .


بیا و شبی ببالینم آی ( ای دلبر زهرا ) ....که منه بی کس کس ندارم جز تو ای یار


شعر از گل یاس


وا مصیبتاه وا غربتاه وا علی بن موسی الرضا ویلی علی المسوم














نعی



ولی على المسموم



غایب مانلومک








اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ الْمُظَلَّلِ بِالْغَمامِ سَیِّدِ الْکَوْنَیْنِ وَمَوْلَى الثَّقَلَیْنِ وَشَفِیعِ الأُمَّةِ یَوْمَ الْمَحْشَرِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ اْلأَوْصِیاءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا بِنْتَ إِمامِ اْلأَتْقِیآءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ رُکْنِ الأَوْلِیاءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ عِمادِ اْلأَصْفِیآءِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ یَعْسُوبِ الدِّین اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ سَیِّدِ الْوَصِیِّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ قائِدِ الْبَرَرَةِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ قامِعِ الْکَفَرَةِ وَالْفَجَرَةِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ وارِثِ النَّبِیِّینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ خَلِیفَةَ سَیِّدِ الْمُرْسِلِینَ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ ضِیاءِ الدِّین اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ النَّبَأِ الْعَظِیمِ عَلَى الْیَقِینِ اَلسَّلامُ عَلَیْکِ یا بِنْتَ مَنْ حِسابُ النَّاسِ عَلَیْهِ وَالْکَوْثَرُ فِی یَدَیْهِ وَالْنَصُّ یَوْمُ الْغَدِیر عَلَیْهِ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ.


زینب (س) نفس علی (ع)


 


عزیز خدا و ولی خدا گریه کند، یعنی همه آسمان و زمین و ملک و ملکوت، دارد گریه می‌کند. همه جا مضطرب می‌شود، سر انسان، بالا، پایین، آسمانها، زمین، همه گریه می‌کنند. زیرا قلب مؤمن، عرش رحمان است. وقتی یک بچه یتیم گریه می‌کند، عرش خدا می‌لرزد.
اینک قافله به کربلا رسیده و ساکن شده است و خانواده‌ام در حرم و اصحاب نیز نشسته‌اند و در حال مذاکره و صحبت و ایاب و ذهاب و آمد و رفت هستند. شبها از ترس دشمن، چراغ روشن نمی‌کنند. حرم خدا و عزیزان خدا، شبها چراغ ندارند. غذا هم هر چه زاد و راحله بوده است مصرف شده و آب را هم که بسته‌اند. کأنّه تمام کره بی‌رزق، مانده است. تمام ملأاعلی بی ذکر خدا مانده‌اند و ملائکه نمی‌توانند ذکر خدا کنند.
حرم امام حسین(ع) گریه می‌کنند و کودکان او ضجه می‌زنند. صدای آنها هنوز می‌آید و ناله زینب (س) هنوز به گوش می‌رسد. گوش باشید- اینها راست است. بزرگ خانه، بیشتر وحشت می‌کند.
آیا می‌دانی وقتی قلب حضرت زینب(س) محزون شود چه بر سر عالم می‌آید؟ تصور کنید که هیچ بچه‌ای و هیچ خانمی گریه نکند و تشنه نشود؛ فقط خانم زینب( س) غصه‌دار شود. او خود همه است. قلب همه شیعیان محزون می‌شود. او کبد و سینه‌ای چون امیر‌المؤمنین(ع) داشت، که وقتی خطبه خواند، کسانی که پیرمرد بودند و ایام گذشته را دیده بودند، تصور کردند حضرت امیر(ع) دارد خطبه می‌خواند.
بعضی از آنها جمعیت را شکافتند و جلو آمدند. یکی از آنها که آمده بود، وقتی برگشت گفت هذه زینب بنت علی(ع) این زینب است که صدا می‌زند. علت داشت که حضرت، کلام را رساند. زیرا زنگ شترها را بسته بودند و سر و صدا راه انداخته بودند تا صدای خانم به مردم نرسد.
وقتی مظلومان خیلی مشهور باشند ظالم می‌خواهد آنها را بپوشاند. صدای زنگ شترها و هیاهو و هلهله عرب را زیاد کرده بودند تا کسی صدای خانم را که خطبه می‌خواند، نشنود. به مرحمت خدا و با اشاره حضرت، سکوت محض شد. چگونه می‌شود شتر راه برود اما صدا نکند؟ نفس اعراب هم ساکت شد. اگر بزرگ خانه‌ای به اهل آن بگوید ساکت، نفسها همه بند می‌آید. خانم زینب(س) بگوید اسکتوا چطور؟ نفس امیر‌المؤمنین(ع) بگوید ساکت؛ از تمامی زمین هم نفس درنیاید، زیاد نیست.


 





«ألسَّلامُعَلَیکَیامُوسَیبنَجَعفَرٍ»



*
یَااَبَاالحَسَنِ یَا مُوسَی بنَ جَعـفَرٍ، اَیُّهَا الکـاظِـمُ یَابنَ*
*رَسُولِ اللهِ، یَا حُجَّةَ اللهِ عَلَی خَلقَهِ،یَا سَیِّـدنَا*
*وَ مَـولَنا اِنَّـا تَوَجَّـهنا وَ اسـتَشـفَعـنَا وَ*
*تَوَسَّـلنَا بِکَ اِلَی اللهِ،وَ قَـدَّمناکَ*
*بَینَ یَدَی حَاجاتِنا،یَاوَجیهاً*
*عِندَاللهِ،اِشـفـَع لَنا*
*عِـنـدَاللهِ.*









بمناسبت میلاد امام موسی کاظم (ع)


 


باز اراده خداوند متعال بر آن شد که حجتى را بر امتى بعنوان راهنمایى الهى ارائه دهد. عالمى متحرک ، پر جوش متقى و با استقامت را براى هدایت ستمگران و حق جویان بر زمین و آسمان و بر جن و ملائکه عنایت فرماید.
خواسته خالق جهان آفرین بر آن شد تا تعالى و تکامل انسانها را با قدرت علمى و علمى مردى چون امام کاظم علیه السلام محقق گرداند.
و این بار براى تحقق خواسته الهى ، پدرى چون امام صادق علیه السلام باید زمینه ساز گردد.
باید انسانى و آراسته این تعهد و مسئولیت را بر دوش گیرد که رئیس دانشگاه عالى شیعه است .
و باید دامن پاک و پر ارج مادرى چون حمیده وى را بستر گردد.
سال یکصد و بیست و هشت هجرى بود، پیشواى ششم شیعیان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در موسم حج همراه جمعى از یاران خود به زیارت خانه خدا مشرف شده بودند و در این سفر همسر گرامى خود حمیده را نیز، همراه داشتند، مراسم حج به پایان رسیده و کاروانهاى حجاج بیت الحرام هر کدام به سوى شهر و دیار خود رهسپار بودند.
کاروان مدینه نیز در رکاب مولایشان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از مکه حرکت نموده و پس از طى مسافتى در سرزمینى به نام ابواء بار گشوده بودند تا پس از استراحت ، مجددا به سفر خود ادامه دهند.
ابواء روستایى است میان مکه و مدینه که چشمه آب زلال و نخلهاى سر به فلک کشیده اش ، کاروانهاى خسته و مسافران تشنه لب و گرما زده را به خود فرا مى خواند .
در گوشه اى از این سرزمین خلوت و آرام زنى بزرگ ، در زیر خاک خفته است ، او امنم مادر گرامى پیامبر عظیم الشان اسلام ، حضرت محمد بن عبد الله (ص ) است .
هر از گاه مسلمانى مومن ، رنج راه را به خود هموار میسازد و به زیارت این قبر میاید تا اسلامى از سر مهر، نثار زنى کند که در دامان پاک خود، انسانى بزرگتر از تمام آفرینش را پرورش داده است .
امروز صبح ، امنه میهمانانى اینچنین عزیز و گرانقدر داشت ، مردى از سلاله پاک فرزندش محمد مصطفى (ص ) همراه با خانواده گرامى اش که بى صبرانه انتظار نوزادى را مى کشید که خداوند مقدر فرموده جانشین وى و خلیفه رسول خدا و امام عالمیان باشد. زمان حمل نزدیک شده بود.
امام به روستاى ابواء آمده بود تا خاطره شیرین میلاد رسول اکرم را در ذهنش ‍ تازه کند و سرنوشت این کودک مبارک قدم را با سرنوشت دین فرزند امنه پیوندى مقدس و ابدى بزند.
روستاى ابواء اندرز صبح گوئى دیگر گونه مینمود، پرتو آفتاب ، نخلهاى سربلند را تا کمر طلایى کرده و سایه هایى دراز روى بامهاى گلى روستا انداخته بود.
صداى شتران و صداى گوسفندانى که پیشاپیش چوپانان ، آماده رفتن به صحرا بودند، بذر نشاط را در دل مى کاشت و گوش را از آواى زندگى مى انباشت .
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام همراه با یاران خود مشغول صرف صبحانه بودند که ناگاه فرستاده اى از طرف حمیده وارد شد و پیام او را به امام رسانید، امام تا پیام را شنید، دست از غذا کشیده ، بى درنگ از جا حرکت کرد و به سوى چادر زنان شتافت . اصحاب و یاران حضرت صرف صبحانه را نا تمام گذاشته و به فکر فرو رفتند که چه حادثه مهمى اتفاق افتاده است ؟ آیا کسى از زنان همراه امام بیمار شده ؟ آیا مطلبى محرمانه پیش آمده مى بایست به طور خصوصى به اطلاع حضرت برسد؟ یا اینکه .... این انتظار خیلى بدر ازا نکشید. زیرا اندکى بعد در حالى که لبخند شیرینى بر لبان امام نقش بسته بود شادى در چشمان حضرتش موج میزد به میان جمع بازگشت ، و چنین فرمود: خداوند امروز پسرى به من عنایت کرد که بهترین مردم زمان خود و پیشواى آینده شما خواهد بود.
و بدین ترتیب از صلب پدرى چون امام صادق علیه السلام و از رحم پاک و پر ارج مادرى چون حمیده ، برترین خلق خداوند پاى به عرصه گیتى میگذارد و جهان را به نور وجود خویش ، نور باران میسازد.
آن روز مبارک یکشنبه ، هفتم ماه صفر بود که تا آن تاریخ صد و بیست و هشت سال از هجرت رسول اکرم مى گذشت و آن کودک فرخنده پى موسى نام داشت . پدرش برترین خلق زمین در روزگار، امام جعفر صادق علیه السلام و مادرش بانوى دانا و بزرگوار و پاکدامن ام حمیده بود.
داستان زندگى حمیده مادر گرامى امام موسى ابن جعفر علیه السلام از مطالب جالب خواندنى است . او وآبسته به یکى از خانواده هاى غیر عرب بود، ولى سیر حوادث او را با خیل بردگان به بازار برده فروشان مدینه کشانید و آنگاه به دستور امام محمد باقر علیه السلام از میان زنان و دختران دیگر انتخاب و به خانه حضرتش انتقال یافت و به افتخار همسرى فرزند جوان و برومند آن حضرت یعنى وجود مقدس جعفر ابن محمد الصادق علیه السلام نائل گردید و نوزادى که در ابواء چشم به جهان گشود ثمره این وصلت فرخنده بود.
حمیده مادر ارجمند و بزرگوار پیشواى هفتم از زنان با فضیلت و مردم آفرین بود، او به حدى از اصالت خانوادگى و فضایل انسانى برخوردار بود که امام محمد باقر علیه السلام هنگام معرفى او به فرزند گرامى خود جعفر ابن محمد علیه السلام فرمود: فرزندم : حمیده ، همچون زر ناب و تصفیه شده ، از شالودگیها و پلیدیها پاک است ، فرشتگان الهى همواره از او مراقبت و نگهدارى کرده اند تا نزدیک به من رسیده است و این از لطف خدا بر من و امام بعد از من است که پاى چنین بانوى پاکدامنى را به خانه من گشود.
گوهر شخصیت این بانوى بزرگ در خانه امام صادق علیه السلام بیش از پیش ‍ صیقل یافت و در پرتو زندگى مشترک با آن پیشواى بزرگ و استفاده از علوم سرشار آن حضرت به پایه اى رسید که امام صادق علیه السلام دستور میداد زنان مسلمان براى فرا گرفتن احکام و مسائل دینى به این بانوى عالیقدر مراجعه کنند. از این لحاظ، موسى ابن جعفر علیه السلام به تنها پدرى همچون امام صادق علیه السلام بنیانگذار مذهب جعفرى و موسس دانشگاه بزرگ جهان اسلام داشت ، بلکه از پستان بانوى با فضلیت و گرانمایه اى چون حمیده شیر خورده و در دامان پاک و پر ارج او پرورش یافته بود.
از همان کودکى آثار هوش سرشار و استعداد شگرف از چهره حضرت موسى ابن جعفر علیه السلام هویدا بود و از آینده درخشان او حکایت میکرد، او که وارث علوم خاندان رسالت و امامت بود تا سن بیست سالگى که پدر بزرگوارشان حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در قید حیات بودند همه جا از برنامه هاى عالى و ارزنده پدر الهام میگرفت و از علوم و دانشهاى آن حضرت استفاده میکرد.
در سال 148 هجرى پس از شهادت پدر بزرگوارش عهده دار مقام امامت شد و به هدایت و رهبرى مردم مشغول گردید.
معروفترین القاب حاضرت کاظم ، عبد صالح ، باب الحوائج و کینه شریفش ‍ ابو الحسن بود.
حضرت امام موسى ابن جعفر علیه السلام پس امامت در حالى که 55 سال از عمر پر برکتش میگذشت به دست هارون الرشید به شهادت رسید.







من خاطره ای ماندگاری از این روز دارم دو سال پیش در کربلا هفتم ماه صفر بودم و امروز بروایتی شهادت امام حسن مجتبی میباشد که همه اقشار مردم در عراق برای عرض تسلیت به کربلا میامدند و شبیه سازی تشیع جنازه حضرت امام حسن مجتبی را نمایش میدادند و مراسم های گوناگونی داشتن و به روایتی امروز را روز ولادت جدم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام میباشد که از هر دو امام همام میخوام دست ما را در همه مراحل زندگی بگیرند و حاجات همه محبینشان را اگر برضای حق تعالی باشد اجابت فرماید و حاجات من حقیر را ..با ارزوی عاقبت بخیر شدن همه شیعیان..


شهادت امام حسن مجتبی ع را تسلیت عرض میکنم..ایها المسموم ...ادرکنی جمیعا


بحق ضلع امک الزهرا س روحی و ارواح العالمین فداها..ایها المظلوم یا بن حیدر الکرار مددی..



 


سخنان حکمت امیز امام حسن مجتبی ع


کسى از امام خواست تا یکى از هم صحبتان و دوستان امام باشد. حضرت به او فرمود: مبادا که ستایشم کنى که من از تو به خودم آگاهترم و دروغگویم شمارى که دروغگو نظر و ایده اى ندارد، یا نزد من از کسى غیبت کنى. آن مرد پس از شنیدن شرایط به امام گفت اجازه دهید که مرخص شوم فرمود آرى اگر مى خواهید بروید. مردى به ایشان عرض کرد اى رسول خدا من از شیعیان شما هستم. امام فرمود اى بنده خدا اگر مطابق امر و نهى ما عمل کردى و مطیع فرمان ما بودى راست گفته اى و اگر چنین نباشى با ادعاى مرتبه والایى که سزاوارش نیستى بر گناه خود افزوده اى. نگو که من شیعه شما هستم بلکه بگو من از دوستداران و هواداران شما و دشمن دشمنان شما هستم و بر سلامت باش.


امام مجتبى (ع) به شخصى فرمود اگر بدون داشتن طایفه و عشیره خواستار عزت هستى و بدون قدرت و موقعیت مى خواهى با هیبت و ابهت باشى، از خوارى و زبونى معصیت خداى درآى و به عزت طاعت الهى روى آر.


امام حسن (ع) خطاب به فرزندان خود و برادرش فرمود:


اى فرزندان من و برادرم، شما امروز کودکان این قومید و چندى دیگر از بزرگان قوم آینده مى شوید پس دانش بیاموزید و هر که نتواند آن را حفظ یا روایت کند آن را بنویسد و نگه دارد.


شخصى در آخرین روزهاى حیات امام حسن (ع) به عیادت حضرت رفت، از امام پند و اندرز خواست. امام در ضمن کلامى طولانى به او فرمود:


استعد لسفرک و حصّل زادک قبل حلول اجلک...


آماده سفر آخرت باش و پیش از فرارسیدن مرگ توشه بردار، غم روز نیامده را مخور و بدان که هیچ گاه مالى بیش از مصرف خود گرد نمى آورى مگر آنکه براى دیگران مى اندوزى بدان که در حلال خدا حساب است و در حرام آن عقاب و در شبهات آن عتاب. چندان براى دنیا بکوش که گویا همیشه زنده خواهى ماند و چنان براى آخرت تلاش کن که گویى فردا خواهى مرد.


و به فرزندش فرمود: فرزندم با کسى دوستى مکن تا آن که به خوبى او را بشناسى و چون او را آزمودى و به دوستى او راضى شدى برادر وار لغزش هاى او را نادیده بگیر و در مشکلات یاریش رسان.


و نیز فرمود: دانش خود را به دیگران بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، در این صورت هم دانش خود را استوار داشته اى و هم آنچه نمى دانستى آموخته اى.


و فرمود هلاکت مردم در سه چیز است: تکبر، حرص، حسد. تکبر موجب نابودى دین است و موجب لعنت ابلیس شد. حرص دشمن جان است و باعث اخراج آدم از بهشت گردید و حسد رهنمون به بدى هاست و سبب شد قابیل هابیل را بکشد.


و از سخنان اوست که فرمود بیناترین دیده آن است که در خوبى نفوذ کند و خوبى ها را ببیند و شنواترین گوش آن است که پند و اندرز را بشنود و از آن سود برد و سالم ترین دلها آن است که از شک و شبهه پاک باشد.


و فرمود هر کس پیوسته مسجد رود به یکى از هشت چیز دست یابد. نشانه اى محکم، برادرى سودمند، دانشى تازه، رحمتى قابل انتظار، کلامى که او را به هدایت رهنمون شود یا از گمراهى باز دارد، ترک گناه از شرم یا ترس.







عوامل مؤ ثر در قیام حسین (علیه السلام)


در قیام حسین علیه السلام چند عامل را باید در نظر گرفت :
الف - از امام حسین براى خلافت یزید بیعت و امضاء مى خواستند. آثار و لوازم این بیعت و امضاء چقدر بود؟ و چقدر تفاوت بود میان بیعت با ابوبکر یا عمر یا عثمان و صلح با معاویه و میان بیعت با یزید. به قول عقاد اولین اثر این بیعت امضاء ولایت عهد و وراثت خلافت بود.
ب - خودش مى فرمود: اصلى در اسلام است که در مقابل ظلم و فساد نباید سکوت کرد، اصل امر به معروف و نهى از منکر. خودش از پیغمبر روایت کرد: من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ایضا مى گفت : الا تزون ان الحق لا یعمل به
ج - مردم کوفه از او دعوت به عمل آوردند و نامه نوشتند و هجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند. باید دید آیا عامل اصلى ، دعوت اهل کوفه بود، و الا ابا عبدالله هرگز قیام یا مخالفت نمى کرد، بلکه تاریخ مى گوید: چون خبر امتناع امام حسین از بیعت به کوفه رسید، مردم کوفه اجتماع کردند وهم عهد شدند و نامه دعوت نوشتند. روز اول که در مدینه بود از او بیعت کردن با یزید صحه گذاشتن بر حکومت او بود که ملازم بود با امضاء بر نابودى اسلام : و على الاسلام السلام اذقد بلیت الامه براع مثل یزید پس ‍ موضوع امتناع از بیعت خود اصالت داشت . حسین علیه السلام حاضر بود کشته بشود و بیعت نکند؛زیرا خطر بیعت خطرى بود که متوجه اسلام بود نه متوجه شخص او، بلکه متوجه اساس اسلام یعنى حکومت اسلامى بود، نه یک مسئله جزئى فرعى قاب تقیه.
اما موضوع دوم نیز به نوبه خود اصالت داشت . از این نظر این جهت را باید مطالعه کرد که آیا شرط امر به معروف ؛یعنى احتمال اثر و منتج بودن در آن بود یا نه ؟ از گفته هاى خود امام حسین که مى فرمود: ثم ایم الله لا تلبثون بعدها الا کریثما یرکب الفرس حتى تدور بکم دور الرحى و تقلق بکم قلق المحور
یا در جواب شخصى که (ریاش ) نقل مى کند فرمود: ان هولاء اخافونى و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلى فاذا ذلک و لم یدعوا لله محرما الا انتخکو بعث اله الیهم من یقتلهم حتى و اعلموا ان الله حافظکم و منجیکم من شر الاعداء و یعذب اعادیکم بانواع البلاء
از اینها معلوم مى شود که امام حسین توجه داشت که خونش بعد از خودش ‍ خواهد جوشید و شهادتش سبب بیدارى مردم مى شود پس شهادتش مؤ ثر بود.
اما از نظر سوم : از این جهت همین قدر مؤ ثر بود که امام را متوجه کوفه کرد. اما آیا اگر به کوفه نمى رفت ، در محل امن و امانى بود؟ اگر در مکه یا مدینه هم بود چون از بیعت امتناع مى کرد و به علاوه به خلافت یزید معترض بود دچار خطر بود و امام حسین ابا داشت که در مکه حرم خدا کشته شود و شاید از اینکه در حرم پیغمبر هم کشته شود ابا داشت . اینکه در وسط راه به اصحاب حر گفت و از نامه عمر و سعد به ابن زیاد بر مى آید که در خود کربلا به عمر سعد هم گفته است : اگر نمى خواهید بر مى گردم ، فقط ناظر به این قسمت است که چرا به عراق آمد نه اینکه قضیه فقط یک جنبه دارد و آن هم جنبه دعوت و بعد هم پشیمانى از آمدن به عراق است . امام حسین که نگفت مردم کوفه نقض عهد کردند پس من بیعت مى کنم یا اینکه دیگر موضوع اعتراض به خلافت یزید را پس مى گیرم و ساکت مى شوم . (164)


-----------------------
پی نوشت ها:

163- سیدالشهدا علیه السلام ، شهید دستغیب ، ص 57
164- حماسه حسینى ، ج 3، ص ۱۰۳


http://www.kanezahlebit.blogfa.com


یَا کَاشِفَ الکَربِ عَن وَجهِ الحُسَین(ع) إکشِف کربِی بِحَقِّ أخیکَ الحُسَین(ع)»
-:-:-:- التماس دعا -:-:-:-

تنها سفیر بازمانده از مردان

http://www.kanezahlebit.blogfa.com

 

بیست و پنجم محرم ۱۴۲۸

تنها سفیر بازمانده از مردان

 حضرت على بن الحسین، امام سجاد علیه السلام در روز 5 شعبان یا 15 جمادى الاولى سال 38 هجرى قمرى در مدینه دیده به جهان گشود و در 12 یا 18 و بنابر مشهور در 25 محرم سال 95 ه.ق در سن حدود 56 سالگى مسموم شده و به شهادت رسید، آن حضرت در واقعه کربلا 23 سال داشت، مرقد شریفش در مدینه در قبرستان بقیع کنار قبر امام حسن مجتبى علیه السلام است.
دوران امامت او که 35 سال بود، مصادف با دشوارترین دوران ظلم و خفقان امویان (از یزید تا ولید بن عبدالملک) گذشت.
امام سجاد علیه السلام در دوران زندگى، رنجها و ناراحتیهاى بسیار دید، در ماجراى کربلا، سخت‏ترین شکنجه‏ها و ستمها به او وارد آمد، و بعد که به مدینه بازگشت در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب کربلا یاد مى‏کرد و مى‏گریست و در حالى که اشک مى‏ریخت مى‏فرمود:
قتل ابن رسول الله جائعا، قتل ابن رسول الله عطشانا.
روزى یکى از غلامانش مخفیانه به او نگریست، دید او به سجده افتاده و گریه مى‏کند، عرض کرد: «آیا وقت پایان حزن نرسیده است؟»
 امام سجاد علیه السلام به او فرمود: «واى بر تو، مادرت بعزایت بنشیند، حضرت یعقوب علیه السلام در میان دوازده پسر، یکى از پسرانش حضرت یوسف علیه السلام از نظرش غایب گردید، گریه مى‏کرد و مى‏گفت:
یا اسفى على یوسف و ابیضت عیناه من الحزن و هو کظیم.
و من در نزدیک خود، پدر و جماعتى از بستگانم را دیدم که سر بریدند، چگونه گریه نکنم؟
 آن حضرت به نوادگان عقیل بیشتر از نوادگان جعفر طیار، نظر لطف داشت، وقتى علتش را پرسیدند فرمود: «من وقتى که بیاد جانبازیهاى پدران آنها امام حسین علیه السلام در کربلا مى‏افتم دلم به حال آنها مى‏سوزد.» (1)
 مقام امام سجاد علیه السلام و توجه معنوى مردم حجاز به آن بزرگوار موجب شد که هشام بن عبدالملک در عصر حکومت ولید بن عبدالملک نقشه قتل آن حضرت را بریزد.
او توسط افرادى مرموزى، آن حضرت را مسموم کرد، و آن بزرگوار بسترى گردید و معالجات سودى نبخشید، و به شهادت رسید. (2)
  و بعضى نقل مى‏کنند: آن حضرت بر اثر زهرى که ولید بن عبد الملک (ششمین خلیفه اموى) به آن حضرت خورانید، مسموم شده و به شهادت رسید (و اینقول از نظر تطبیق تاریخى، صحیح‏تر به نظر مى‏رسد.)
 و ممکن است که آنحضرت با دسیسه هشام بن عبدالملک، به دستور برادرش ولید بن عبدالملک، مسموم شده باشد، و هر دو در این امر شریک باشند.
و از دعوات راوندى نقل شده که آن حضرت در بستر شهادت مکرر مى‏گفت:
اللهم ارحمنى فانک کریم، اللهم ارحمنى فانک رحیم.
امام باقر علیه السلام فرمود: هنگامى که وفات پدرم فرا رسید، مرا به سینه خود چسبانید و فرمود: پسر جانم:
 ایاک و ظلم من لا یجد علیک ناصرا الا الله‏حضرت ابوالحسن علیه السلام فرمود: هنگامى که وفات امام سجاد علیه السلام نزدیک شد، سه بار بیهوش شد و سپس دیده باز کرد و سوره اذا وقعت الواقعه و انا فتحنا را قرائت کرد و فرمود:
الحمد لله الذى صدقتا وعده و اورثنا الارض نتبؤء من الجنة حیث نشاء فنعم اجر العاملین .
سپس هماندم از دنیا رفت. (3)
 امام باقر علیه السلام فرمود: حضرت سجاد علیه السلام ناقه (شتر ماده)اى داشت که 22 سفر با او به حج رفته بود و حتى یک تازیانه به او نزده بود،بعد از وفات آنحضرت ما بى‏خبر بودیم ناگاه یکى از خدمتگذاران آمد و گفت: ناقه بیرون رفته و کنار قبر امام سجاد علیه السلام زانو زده است، گردنش را به قبر مى‏مالد و مى‏نالد، با اینکه هنوز قبر را ندیده بود. (4)
و در نقل دیگر آمده: امام باقر علیه السلام نزد آن شتر آمد، دید در خاک مى‏غلطد و اشک مى‏ریزد، به او فرمود: اکنون بس است برخیز به جایگاه خود برو، او برخاست و به جایگاه خود بازگشت، بعد از چند لحظه سراسیمه کنار قبر امام سجاد علیه السلام رفت و در خاک غلطید و اشک مى‏ریخت،

 امام  باقر علیه السلام کنار او آمد و فرمود: اکنون بس است برخیز، او برنخواست، فرمود: آزادش بگذارید، او وداع مى‏کند، سه روز به همان حال بود تا مرد. (5)
هنگامى که امام سجاد علیه السلام از دنیا رفت. مردم مدینه فهمیدند که آن حضرت به صد خانواده، غذا مى‏رسانده است.
 جمعى از فقراى مردم مدینه نمى‏دانستند که معاش آنها از کجا تامین مى‏شود، وقتى که امام سجاد علیه السلام از دنیا رفت، دریافتند که او بود شبانه بطور ناشناس غذاى آنها را به دوش خود حمل کرده و به آنها مى‏رسانید، هنگام غسل جنازه آن حضرت، خراشهایى در بدن او دیدند که آثار انبانها و بارهاى غذا و طعام بود که شبها براى فقراء حمل مى‏کرد. (6)
 بعضى نقل کرده‏اند: امام باقر علیه السلام پس از غسل، گریه سختى کرد بعضى از اصحاب او دلدارى مى‏دادند، فرمود: هنگام غسل، آثار غل جامعه را در بدن نازنین پدرم دیدم بیاد مصائب آن حضرت هنگام اسارت شدم...

گریه ابر
    گر بگرید ابر چشم اشکبار آرم بیاد ور بخندد لاله غلب داغدار آرم بیاد گر ببینم شمع سوزانى میان انجمن سرگذشت عمر را بى‏اختیار آرم بیاد صحنه‏ها  هردم بچشمانم مجسم مى‏شود خاطرات دردناک و ناگوار آرم بیاد ابر گه گه گرید اما چشم من هر صبح و شام روزهاى شام و آن شبهاى تار آرم بیاد گر ببینم زینب و زیور روى گردانم از آن گوشهاى پاره و بى‏گوشوار آرم بیاد گر گلى عطشان ببینم در کنار غنچه‏اش هم رباب نشسته و هم شیر خوار آرم بیاد ریزش باران که مى‏بینم بهر دشت چمن سنگهاى شامیان نابکار آرم بیاد گر ببینم آتشى از دور گویم خیمه‏هاست خیمه و طفلان در حال فرار آرم بیاد
در جسم جهان فیض بهارانم من عالم چون زمین تشنه بارانم من در زهد دلیل پارسایان جان در عشق امام جان نثارانم من فرزند حسین و زینت عبادم شایسته ترین سجده گذارانم من با اینهمه منزلت ز سوز دل و جان روشنگر بزم سوگوارانم من چون لاله همیشه از جگر مى‏سوزم چون شمع همیشه اشکبارانم من دردا که چه آورد قضا بر سر من ایکاش نمى‏زاد مرا مادر من

پى‏نوشتها:
1.کامل الزیاره ص 107 - بحار ج 44 ص 110
2.- این مطلب از مصباح کفعمى ذکر شده است (منتخب التواریخ ص 350.)
3و.- اصول کافى ج 1 ص 448 - بحار ج 46 ص 147.
4.اصول کافى ج 1 ص 448 - بحار ج 26 ص 147.
5.- انوار البهیه ص 128.
6.- کشف الغمه ج 2 ص 266.


کلام امام

20 حدیث منتخب از امام سجاد علیه السلام

  ۱ - امام سجاد(علیه اسلام) فرمود: سه حالت و خصلت در هر یک از مؤمنین باشد در پناه خداوند خواهد بود و روز قیامت در سایه رحمت عرش الهی مى باشد و از سختى ها و شداید صحراى محشر در امان است:
اوّل آن که در کارگشائى و کمک به نیازمندان و درخواست کنندگان دریغ ننماید.
دوّم آن که قبل از هر نوع حرکتى بیندیشد که کارى را که مى خواهد انجام دهد یا هر سخنى را که مى خواهد بگوید آیا رضایت و خوشنودى خداوند در آن است یا مورد غضب و سخط او مى باشد.
سوّم قبل از عیب جوئى و بازگوئى عیب دیگران، سعى کند عیب هاى خود را برطرف نماید.

  2- فرمود: سه چیز موجب نجات انسان خواهد بود: بازداشت زبان از بدگوئى و غیبت مردم، خود را مشغول به کارهائى کردن که براى آخرت و دنیایش مفید باشد.
و همیشه بر خطاها و اشتباهات خود گریان و ناراحت باشد.

 3- فرمود: هرکس داراى چهار خصلت باشد، ایمانش کامل، گناهانش بخشوده خواهد بود، و در حالتى خداوند را ملاقات مى کند که از او راضى و خوشنود است:
 1 ـ خصلت خودنگهدارى و تقواى الهى به طورى که بتواند بدون توقّع و چشم داشتى، نسبت به مردم خدمت نماید.
 2   ـ راست گوئى و صداقت نسبت به مردم در تمام موارد زندگى.
 3  ـ حیا و پاکدامنى نسبت به تمام زشتى هاى شرعى و عرفى.
 4 ـ خوش اخلاقى و خوش برخوردى با اهل و عیال خود.

4 - فرمود: اى فرزند آدم، تا آن زمانى که در درون خود واعظ و نصیحت کننده اى دلسوز داشته باشى، و در تمام امور بررسى و محاسبه کارهایت را اهمیّت دهى، و در تمام حالات ـ از عذاب الهى ـ ترس و خوف داشته باشى; در خیر و سعادت خواهى بود.

 5- فرمود: حقّى که شکم بر تو دارد این است که آن را ظرف چیزهاى حرام ـ چه کم و چه زیاد ـ قرار ندهى و بلکه در چیزهاى حلال هم صرفه جوئى کنى و به مقدار نیاز استفاده نمائى.

 6- فرمود: کسى که مشتاق بهشت باشد در انجام کارهاى نیک، سرعت مى نماید و شهوات را زیر پا مى گذارد; و هرکس از آتش قیامت هراسناک باشد به درگاه خداوند توبه مى کند و از گناهان و کاهاى زشت دورى مى جوید.

 7- فرمود: دست نیاز به سوى مردم دراز کردن، سبب ذلّت و خوارى در زندگى و در معاشرت خواهد بود.
و نیز موجب از بین رفتن حیاء و ناچیز شدن شخصیت خواهد گشت به طورى که همیشه احساس نیاز و تنگ دستى نماید.
و هرچه کمتر به مردم رو بیندازد و کمتر درخواست کمک نماید بیشتر احساس خودکفائى و بى نیازى خواهد داشت.

 8- فرمود: سعادت و خوشبختى انسان در حفظ و کنترل اعضاء و جوارح خود از هرگونه کار زشت و خلاف است.

 9- فرمود: در این دنیا سرور مرد، سخاوتمندان هستند; ولى در قیامت سیّد و سرور مردم، پرهیزکاران خواهند بود.

 10- فرمود: هرکس براى رضا و خوشنودى خداوند ازدواج نماید و با خویشان خود صله رحم نماید، خداوند او را در قیامت مفتخر و سربلند مى گرداند.

 11- فرمود: هرکس به دیدار دوست و برادر خود برود و براى رضاى خداوند او را زیارت نماید به امید آن که به وعده هاى الهى برسد، هفتاد هزار فرشته او را همراه و مشایعت خواهند کرد، همچنین مورد خطاب قرار مى گیرد که از آلودگى ها پاک شدى و بهشت گوارایت باد.
پس چون با دوست و برادر خود دست دهد و مصافحه کند مورد رحمت قرار خواهد گرفت.

 12- فرمود: چنانچه شخصى تو را بدگویى کند، و سپس برگردد و پوزش طلبد، عذرخواهى و پوزش او را پذیرا باش.

 13- فرمود: تعجّب دارم از کسى که نسبت به تشخیص خوب و بد خوراکش اهتمام مىورزد که مبادا ضررى به او برسد، چگونه نسبت به گناهان و دیگر کارهایش اهمیّت نمى دهد، و نسبت به مفاسد دنیائى، آخرتى روحى، فکرى، اخلاقى و... بى تفاوت است.

 14- فرمود: هرکس مؤمن گرسنه اى را طعام دهد خداوند او را از میوه هاى بهشت اطعام مى نماید، و هر که تشنه اى را آب دهد خداوند از چشمه گواراى بهشتى سیرآبش مى گرداند، و هرکس برهنه اى را لباس بپوشاند خداوند او را از لباس سبز بهشتى ـ که بهترین نوع و رنگ مى باشد ـ خواهد پوشاند.

 15- فرمود: به وسیله عقل ناقص و نظریه هاى باطل، و مقایسات فاسد و بى اساس نمى توان احکام و مسائل دین را به دست آورد; بنابراین تنها وسیله رسیدن به احکام واقعى دین، تسلیم محض مى باشد; پس هرکس در مقابل ما اهل بیت تسلیم باشد از هر انحرافى در امان است و هر که به وسیله ما هدایت یابد خوشبخت خواهد بود.
و شخصى که با قیاس و نظریات شخصى خود بخواهد دین اسلام را دریابد، هلاک مى گردد.

 16- فرمود: دنیا همچون نیمه خواب (چرت) است و آخرت بیدارى مى باشد و ما در این میان رهگذر، بین خواب و بیدارى به سر مى بریم.

 17- فرمود: از سعادت مرد آن است که در شهر خود کسب و تجارت نماید و شریکان و مشتریانش افرادى صالح و نیکوکار باشند، و نیز داراى فرزندانى باشد که کمک حال او باشند.

 18 - فرمود: هر آیه اى از قرآن، خزینه اى از علوم خداوند متعال است، پس هر آیه را که مشغول خواندن مى شوى، در آن دقّت کن که چه مى یابى.

 19- فرمود: هر که قرآن را در مکّه مکرّمه ختم کند، نمى میرد مگر آن که حضرت رسول اللّه (صلى الله علیه وآله وسلم); و نیز جایگاه خود را در بهشت رؤیت مى نماید.

 20- فرمود: شماهائى که به مکّه نرفته اید و در مراسم حجّ شرکت نکرده اید، بشارت باد شماها را به آن حاجیانى که بر مى گردند، با آن ها ـ دیدار و ـ مصافحه کنید تا در پاداش و ثواب حجّ آن ها شریک باشید.

-----------------------
پی نوشت ها:

[1] ـ تحف العقول: ص204، بحارالأنوار: ج 75، ص 141، ح 3.
[2] ـ تحف العقول: ص 204، بحارالأنوار: ج 75، ص 140، ح 3.
[3] ـ مشکاة الأنوار: ص 172، بحارالأنوار: ج 66، ص 385، ح 48.
[4] ـ مشکاة الأنوار: ص 246، بحارالأنوار: ج 67، ص 64، ح 5.
[5] ـ تحف العقول: ص 186، بحارالأنوار: ج 71، ص 12، ح 2.
[6] ـ تحف العقول: ص 203، بحارالأنوار: ج 75، ص 139، ح 3.
[7] ـ تحف العقول: ص 210، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.
[8] ـ تحف العقول: ص201، بحارالأنوار: ج 75، ص 136، ح 3.
[9] ـ مشکاة الأنوار: ص 232، س 20، بحارالأنوار: ج 78، ص 50، ح 77.
[10] ـ مشکاة الأنوار: ص 166، س 3.
[11] ـ مشکاة الأنوار: ص 207، س 18.
[12] ـ مشکاة الأنوار: ص 229، س 10، بحارالأنوار: ج 78، ص 141، ح 3.
[13] ـ أعیان الشّیعة: ج 1، ص 645، بحارالأنوار: ج 78، ص 158، ح 19.
[14] ـ مستدرک الوسائل: ج 7، ص 252، ح 8.
[15] ـ مستدرک الوسائل: ج 17، ص 262، ح 25.
[16] ـ تنبیه الخواطر، معروف به مجموعة ورّام: ص 343، س 20.
[17] ـ وسائل الشیعة: ج 17، ص 647، ح 1، ومشکاة الأنوار: ص 262.
[18] ـ مستدرک الوسائل: ج 4، ص 238، ح 3.
[19] ـ من لا یحضره الفقیه: ج 2، ص 146، ح 95.
[20] ـ همان مدرک: ج 2، ص 147، ح97.


بیست و ششم محرم ۱۴۲۸

آثار و برکات    تربت پاک   سید الشهدا(ع) 

سخنى پیرامون تربت سیدالشهدا (ع)

سجده بر خاک تو شایسته بود وقت نماز
اى که از خون جبینت به جبین آب وضوست

فضیلت و آثار و برکاتى که براى تربت حسینى است ، براى هیچ تربتى و قطعه اى از قطعات زمین نیست . خاک کربلا قطعه اى از بهشت است که خداوند قادر متعال به واسطه قدردانى از یک فداکار در راه دین که تمام هستى خود را فدا کرده ، در آن خاک، برکت و فضیلت و شفا قرار داده است .
کربلایش قطعه اى از جنت است
باب نور و باب لطف و رحمت است
اما در اینکه چرا تنها این خاک داراى چنین ویژگیها و آثار و برکات است؟ باید گفت : هر چیزى که در این عالم ، شرافت ظاهرى و یا معنوى پیدا مى کند، یا به خاطر انتساب آن به خداوند سبحان و شرافت ذاتى است، و یا به خاطر وقوع امر خارق العاده و مهمى است که به آن شرافت و برکت داده است .
در تربت کربلاى سیدالشهدا (ع) هر دو امر محقق شده است ، زیرا خاک کربلا بنا بر روایاتى ، هم شرافت ذاتى و خدا دادى ، و هم امر عظیم و واقعه اى مهم در آنجا واقع گردیده که آن شهادت حسین بن على (ع) و یاران وفادارش مى باشد ، لذا داراى فضیلت و آثارى خاص است .
آمده است که چون بر قبر امام حسین (ع) آب بستند، پس از چهل روز آب فرو نشست و اثر قبر محو گردید، یکى از اعراب بنى اسد آمد و از خاک قبضه قبضه برداشت و بویید تا بر قبر حسین رسید، و چون او را مى بوسید گریه مى کرد و مى گفت : پدر و مادرم به فدایت ، چه اندازه خوشبویى که قبر و تربت تو چنین خوشبو است ، سپس شروع کرد به سرودن :
خواهند نهان سازند قبرش ز حبیبش
خوشبویى خاک قبر گردیده دلیلش
آرى خاک مزار حسین (ع) سرمه چشم عاشقان و شیفتگانش بوده و ایشان را مجنون وار به سوى خود مى کشاند.
از آنجایى که هدف این مبحث بر شمردن آثار و برکات سیدالشهدا (ع) است ، از تفصیل در مطلب پرهیز کرده و علاقه مندان به این مقوله را به کتابهاى مربوط ارجاع مى دهد .
و اما آثار و برکاتى که مى توان براى تربت پاک حسینى برشمرد عبارتنداز: 

ادامه دارد.. 

 

بیست و هفتم محرم ۱۴۲۸

1- تأثیر تماس اعضاى بدن با تربت

یکى از آثار و برکات تربت سیدالشهدا (ع) این است که متبرک نمودن بدن و صورت با آن تربت شریف تأثیر معنوى زیادى بر انسان خواهد گذاشت ، از این رو از بعضى بزرگان دین و امامان معصوم نقل شده که بعد از نماز ، بدن و صورت خویش را با مهر کربلا متبرک مى کنند. و نیز دستور داده اند که قبل از خوردن تربت جهت شفا گرفتن، آن را بوسیده و با اعضاى بدن تماس داده شود.
امام صادق (ع) فرمود: «خداوند متعال تربت جدم حسین (ع) را شفاى هر درد، و ایمنى از هر خوفى قرار داده است؛ پس هرگاه یکى از شما خواست از آن خاک تناول کند، ببوسد و آن را به چشم گذارد و بر سایر اعضاى بدنش تماس دهد...» 1
 

2- سجده بر تربت

یکى دیگر از برکات و آثار خاک مزار امام حسین (ع) این است که سجده بر آن تربت پاک حجابهاى ظلمانى را کنار زده و در توجه حق تعالى به نمازگزار مؤثر است . امام صادق (ع) در این باره مى فرماید: «همانا سجود بر تربت حسین (ع) حجابهاى هفتگانه را پاره مى کند»2
لازم به ذکر است که مراد از «حجاب» در کتاب و سنت ، همان حجابهایى است که بین بنده و خالق حایل شده و او را از شهود خداوند محجوب مى سازد که در مرحله اول، حجابهاى ظلمانى و در مرحله دوم ، حجابهاى نورانى بر طرف مى شود اما مراد از حجابهاى هفتگانه ، ظاهراً حجابهاى ظلمانى است . سجده بر تربت حضرت سیدالشهدا(ع) این خاصیت را دارد که در صورت معرفت به حق حضرت و ولایت او، حجابها را دریده و راهگشاى وصول به کمالات انسانى باشد.
سجده بر خاک سرکوى تو آرند خلایق
جان فداى تو که هم قبله و هم قبله نمایى
و اما در خصوص اینکه در میان شیعه معمول است از خاک مقدس کربلا یعنى تربت کنار قبر سیدالشهدا (ع) خاک برداشته و با آن مهر درست کرده و غالباً در نماز، به آن سجده مى کنند بدین خاطر است که از خاک زمین بوده و به تمامى خاکها مى توان سجده کرد، و از طرفى خاک کربلا به لحاظ شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفایش شرافت پیدا کرده است ، به طورى که اهل بیت (ع) نیز به ما فرموده اند در هر نمازى که سجده بر تربت کربلا باشد خداوند آن نماز را به خاطر آن حضرت قبول مى کند. چنانکه حضرت صادق (ع) از خاک کربلا درون کیسه اى ریخته و در سجاده همراه داشت، در هنگام نماز آن کیسه را باز مى کرد و بر آن سجده مى نمود.

-----------------------
پی نوشت ها:

1- 74 وسائل الشیعه , شیخ حر عاملى , ج 4 ص 1033
2- کافى , مرحوم کلینى , ج 4 ص 588

 

 

بیست و هشتم محرم ۱۴۲۸

سخنان امام (ع) خطاب به با حرّبن یزید ریاحى

ای کاش حربن زیادها زیاد تر بشن

متن سخن :
((... نَعَمْ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْکَ وَیَغْفِرُلَکَ قَتَلَةٌ مِثْلُ قَتَلةِ النَّبِیّینَ وَآلِ النَّبِیّینَ ...
اَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْیا وَالاخِرَة )).
لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنِى رِیاح
صَبُورٌ عِنْدَ مُشْتَبَک الرِّماحِ
وَنعْمَ الْحُرُّ اِذْنادى حُسَیْناً
وَجادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَالصیاحِ
فَیا رَبِّى اَضِفْهُ فى جِنانٍ
وَزَوِّجْهُ مَعَ الْحُورِ المِلاحِ

ترجمه و توضیح لغات :
مُشْتَبَک (از اِشْتِباک ): مخلوط شدن و درهم فرو رفتن کنایه است از شدت جنگ . رماح (جمع رُمْح ): نیزه . نادى حُسَیْناً در بعضى از منابع ((فادى حسَیْناً)) آمده است یعنى خود را بر حسین فدا نمود. جادَ بِنَفْسِهِ: جانش رابذل نمود.صِیاحَ:فریاد زدن و صداکردن . اَضافَهُ: او را مهمان نمود. مِلاح (جمع مَلیح ): نمکین .

ترجمه و توضیح :
بنا به نقل ابن اثیر، حرّ پس از آنکه خود را از سپاه عمرسعد به کنار کشید و به عنوان توبه به خدمت امام علیه السلام رسید، عرضه داشت : من فکر نمى کردم که این مردم کار را بدینجا خواهند کشید که جدا با تو بجنگند و الا هیچگاه با آنان همراهى نمى کردم اینک به عنوان توبه از آنچه از من نسبت به شما سرزده است و مانع از حرکت شما بوده ام به حضورتان آمده ام و تصمیم دارم تا پاى مرگ از شما حمایت کنم ودر پیش رویت کشته شوم ، آیا توبه من پذیرفته است ؟
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:((نَعَمْ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْکَ وَیَغْفِرُ لَکَ؛)) آرى ، خدا توبه تو را مى پذیرد و گناهانت را مى بخشد))(208).
بنا به نقل طبرى (209) و ابن کثیر(210)، ((حر)) پس از کشته شدن حبیب و قبل از نماز ظهر به همراه زهیر به دشمن حمله نمود که هریک از آنان در محاصره دشمن قرار مى گرفت ، دیگرى حلقه محاصره را مى شکست و از دشمن نجاتش مى داد تا بالا خره اسب حّر را پى نمودند او پیاده به جنگ ادامه داد و پس از آنکه بالغ بر چهل تن از دشمن را کشت یک گروه پیاده از دشمن بر وى حمله نموده و او را از پاى در آورد. در این موقع چندتن از یاران حسین بن على علیهما السلام نیز به آنان حمله کردند وبدن نیمه جان حرّ را از میان قتلگاه به طرف خیمه ها حمل نموده در کنار خیمه اجساد شهدا قرار دادند(211).
امام علیه السلام نیز در همین جا و در کنار پیکر نیمه جان حرّ که هنوز رمقى از حیات در وى بود، قرار گرفت وبا دیدن جسد خون آلود او همان جمله را که مکرر مى گفت ، بر زبان جارى کرد و فرمود:
((... قَتَلَةٌ مِثْلُ قَتَلةِ النَّبیینَ وَآلِ النَّبِیینَ؛)) این مردم کوفه قاتلان و کشندگانى هستند همانند قاتلان پیامبران و فرزندان پیامبران )).
سپس در بالاى سر حرّ نشست و در حالى که خاک و خون از سرو صورتش پاک مى کرد، چنین فرمود:((اَنْتَ الحُرُّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ وَاَنْتَ الحُرُّفى الدُّنْیا وَالاخِرَة ؛)) تو حر و آزاد مردى ، همان گونه که مادرت تو را حُر نامیده است . و تو آزاد مردى در این جهان فانى و در آن جهان پایدار و ابدى )).
آنگاه این ابیات را در رثا حرّ خواند:((لَنِعمَ الحُرُّ حُرُّ بَنِى رِیاح ...؛)) چه نیکو مردى است حرّ، حرّ ریاحى ، شکیبا و صبور به هنگام (جنگ ) و کثرت نیزه ها.
و چه نیکو مردى است حر آنگاه که حسین ندا نمود او به هنگام دعوت حسین جانش را فدا نمود.
پروردگارا! در بهشت برین از وى پذیرایى کن و از حوریان زیبا و نمکین براى او همسر قرار بده !(212))).
مفهوم واقعى سعادت
اگر بخواهیم با مفهوم واقعى سعادت آشنا شویم و نمونه و مصداق کاملى از خوشبختى و حسن عاقبت را معرّفى کنیم باید از ((حرّ)) و عده دیگرى یاد کنیم که مانند وى در ابتداى امر به همراه جنود شیطان حرکت نموده و در صفوف دشمنان اسلام قرار گرفته و به قصد قتل فرزند پیامبر و براى خاموش ‍ ساختن مشعل هدایت وارد کربلا گردیدند آنگاه عقل و خرد را به قضاوت طلبیده مشمول عنایت الهى و موفق به نزول فیوضات ربانى شدند و شمشیر خود را به نفع اسلام و دفاع از حریم قرآن به کار بردند و در این راه به فیض بزرگ شهادت نایل گردیدند.
تعداد افرادى که در شب و روز عاشورا توبه کرده و به لشکر حسین بن على علیهما السلام پیوستند دقیقا معلوم نیست و اسامى همه آنها و کیفیت شهادتشان در کتب تاریخ به طور دقیق مشخص نگردیده است ولى از میان این افراد همانگونه که شرح حال ((حر بن یزید)) را نقل نمودیم با دو نفر دیگر نیز آشنا مى شویم که آنان هم موفق به توبه شده و در آخرین دقایق زندگى ، حسین بن على علیهما السلام به آن حضرت پیوسته و با شهادت در رکاب او به سعادت و خوشبختى دائمى نایل گردیدند.
سعد بن حارث و برادرش
سعد و ابوالحتوف فرزندان حارث ، ساکن کوفه و داراى عقیده انحرافى و حادّ گروه خوارج بودند که شخصیتى مانند امیرمؤ منان علیه السلام را نیز واجب القتل مى دانستند این دو برادر به همراه ((عمرسعد)) و براى جنگ ، با حسین بن على علیهما السلام وارد کربلا شده و در میان لشکریان کوفه به سر مى بردند در روز عاشورا پس از شهادت همه یاران حسین بن على علیهما السلام این دو برادر با شنیدن صداى استغاثه آن حضرت ((الاناصرٌ ینصرنى )) و با شنیدن صداى گریه زنان و اطفال ازمیان خیمه ها، عمیقا متحول و دگرگون شده و به همدیگر گفتند: ما که مى گوییم ((لا حکم الاّ للّه ولا طاعة لمن عصى اللّه ))(213))) این حسین مگر فرزند پیامبر ما نیست ؟ و مگر ما در روز قیامت امید شفاعت از جدّ او نداریم چگونه است که ما با او وارد جنگ شده ایم و او در میان دشمن و در این غربت بى یار و یاور مانده است . این بگفتند و به سوى حسین بن على شتافتند و شمشیر از غلاف بیرون کشیده در نقطه اى که به آن حضرت نزدیک بود به جنگ با دشمن پرداختند و پس از کشتن و مجروح کردن گروهى ، هر دو برادر به شهادت رسیدند و بدن خون آلودشان در یک نقطه و در کنار هم به روى زمین افتاد. و بدینگونه این دو برادر هم مانند ((حرّ)) به سعادت و حسن عاقبت نائل گردیدند(214).

-----------------------
پی نوشت ها:

207- حرّ از خاندانهاى شریف عرب و رئیس قبیله خویش در کوفه بود که ابن زیاد او را به فرماندهى هزار نفر جنگجو ماءمور جلوگیرى از حسین بن على - علیهماالسلام - نمود. بنابه نقل ابن نما پس از آنکه توبه وى در پیشگاه حسین بن على - علیهماالسلام - پذیرفته شد، عرض کرد: یابن رسول اللّه ! هنگامى که ابن زیاد به من ماءموریت داد که براى مقاومت با تو حرکت کنم ، پس از آنکه از دارالا ماره خارج شدم ، صدایى به گوشم رسید که مى گفت :((اى حر! مژده باد به تو در این راهى که پیش گرفته اى )) چون برگشتم کسى را ندیدم و تا این لحظه در این اندیشه بودم که این چه مژده اى است ؟ مگر نه این است که من در جبهه مخالف فرزند پیامبر قرار گرفته ام و هیچ تصور نمى کردم که بالا خره به تو خواهم پیوست . و به چنین سعادتى نایل خواهم گردید.
208- کامل ، ج 3، ص 288.
209- تاریخ طبرى ، ج 7، ص 355.
210- البدایة والنهایه ، ج 8، ص 183 و 184.
211- این خیمه در آخرین نقطه خیمه گاه به طرف میدان قرار داشت که اجساد شهدا را در زیر آن و در کنار هم قرار مى دادند.
212- بعضى از مورخین این اشعار را از خود حسین بن على - علیهماالسلام - و بعضى دیگر از امام سجاد - علیه السلام دانسته اند و گاهى نیز ازانشاد یکى ازیاران حسین بن على - علیهماالسلام - مى دانند. (بحارالانوار، ج 45، ص 14. امالى صدوق ، مجلس 30. مقتل عوالم ، ص 85. مقتل خوارزمى ، ج 2، ص 11).
213- این شعار گروه خوارج بود.
214- در شرح حال سعد و ابوالحتوف به تنقیح المقال ، ج 2، ص 12 اعیان الشیعه (چاپ جدید 10 جلدى ) ج 2، ص 319. الکنى والا لقاب ، محدث قمى ، ج 1، ص 43 مراجعه شود.

 

 

بیست و نهم محرم ۱۴۲۸ 

 

این الطالب بدم المقتول بکربلا

غروب جمعه است ولی یار نیامد

یابن الحسن الی متی هذا الانتظار

یامولای

یا مهدی
زهجرانت دل دیوانه دارم                 به صحرای غمت کاشانه دارم
به امید وصالت ای گل من                چو بلبل ناله مستانه دارم

********
دلم شوق سر کوی تو دارد              هوای دیدن روی تو دارد
به گلزار شهیدان می نهم پای          که این تربت همه بوی تو دارد

 

سی محرم ۱۴۲۸ 

پیامهای    عاشورا

مواسـات

یـکـى از زیـبـاترین خصلتهاى معاشرتى مواسات است ، یعنى غمخوارى وهمدردى و یارى کردن دیـگـران . از ریـشـه (اسـوه)اسـت یـعـنـى (دیـگـرى را در مـال وجـان ، هـمـچـون خـود دیـدن ودانـسـتـن ، یـادیـگـرى را بـر خـود مقدم قرار دادن ، به دوستان وبـرادران دیـنـى یـارى و کـمـک مـالى وجـانـى رسـانـدن ، غـمـخـوارى کـردن کـسـى را بـه مال خود، برابر گردانیدن اورا با خویش ، ... شرکت دادن دیگرى در کفاف رزق ومعاش خویش ... بـه مـال وتـن بـا کـسـى غـمـخـوارگـى کـردن ... مـواسـات کـردن کـسـى را در نـفـس خـود ودر مـال خـود ... شـخـص در مـورد جلب منافع ودفع مضارّ دیگران را همچون خود بشناسد . وایثار آن است که آدمى دیگران را در دومورد بالابرخود مقدم بدارد.)(193)
بـا نـمـونـه هـاى نقل شده از لغت ، اجمالاً مفهوم این خصلت روشن مى شود وانسان (مُواسى)کسى اسـت کـه بـا دیـگـران هـمـدردى وهـمـراهـى دارد وخـود را در رنج وغم دیگران شریک مى داند وبا مال وجان ، از آنها دفاع مى کند ومیان خود ودیگران فرقى نمى گذارد.
ایـن صـفـت نـیـکـو، در روایـات اسـلامـى بـسـیـار سـتـوده شـده اسـت ودر کـنـار نـمـاز اول وقـت از اهمیّت برخوردار است وبه فرموده پیامبر، (مُواسفاةُ الاَْخِ فِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ) یکى از سه عمل برتر محسوب شده است ،(194) یعنى با برادر دینى به خاطر خدا مواسات کـردن . در حـدیـثى از امام صادق (ع) یکى از معیارهاى آزمون شیعه بودن اشخاص ، مواسات با بـرادران دیـنـى اسـت . (195) ووسـیـله تقرّب به خداست (تَقَرَّبُوا اِلَى اللّهِ تَعالى بِمُواسفاةِ اِخْوانِکُمْ)(196).
امـیـرالمـؤ مـنـیـن (ع) نـیـز مـواسـات بـا بـرادر دیـن را مـوجـب افـزایـش رزق وروزى مـیـدانـد.(197) امـام صـادق (ع) دعـاى انـسـان اهـل مـواسـات را مـسـتـجـاب مـى شـمـارد.(198) در حـدیـث دیـگرى در مورد جان دادن راحت ودلپـسـندِ مؤ من مى فرماید: (این ویژگى براى کسانى است که نسبت به برادران دینى خویش (مواسى)باشند.)(199)
در حـمـاسـه آفـرینان عاشورا، این خصلت برجسته به وضوح دیده مى شود ودر مرحله بالاتر به (ایثار) مى رسد. یاران امام نسبت به امام واصحاب نسبت به یکدیگر این حالت را داشتند واز بذل هیچ چیز مضایقه نداشتند وبه این مواسات ، افتخار مى کردند.
سـیـدالشـهـدا(ع) در راه کـربـلاپـس از بـرخـورد بـا سـپـاه حـرّ وگـفـتـگـوهـاى مفصل ، سروده شاعرى را بر زبان آورد که مضمونش چنین است :
(مـن بـه راه خـود مى روم . مرگ ، براى جوانمردى که نیت خیر کند وجهاد کند وبا مردان صالح ، مواساتِ به جان داشته باشد، هیچ عار وننگ نیست .)(200)
در شبى از شبهاى محرم نیز امام حسین (ع) در جمع یاران خویش ، ضمن آنکه از آنان مى خواست هر کـه مـى خواهد بر گردد، از تاریکى شب استفاده کند، فرمود : هر کس مى رود برود ولى هر کس بـا مـا، بـا جـانـش مـواسـات داشته باشد، فرداى قیامت در بهشت با ما خواهد بود واز خشم الهى خـواهـد رسـت : (مـَنْ واسـانـا بـِنـَفـْسـِهِ کـانَ مـَعـَنـا غـَداً فـِى الْجـَنـانِ نـَجـِیـّاً مـِنْ غـَضـَبـِ الرَّحْمانِ)(201).
حـرّ نـیز وقتى توبه کرد ونزد امام آمد، با این حالت آمد که جان خود را فداى امام کند: (مُواسِیاً لَکَ بِنَفْسى) (202) وچنان نیز کرد. وقتى امام حسین (ع) به بالین حرّ شهید رسید وسـر اورا بـه دامـن گـرفـت وحـرّیت اورا ستود با تمثّل به اشعارى مقام مساوات اورا بر زبان آورد:
(وَ نِعْمَ الْحُرُّ اِذْ واسى حُسَیْنا وژ جادَ بِنَفْسِهِ عِنْدَ الصَّباحِ)(203).
در کـوفـه در جریان نهضت مسلم بن عقیل ، وقتى هانى بن عروه را دستگیر کرده به دارالاماره مى بـرنـد. واز اومـى خـواهـنـد کـه مـسـلم را کـه در خـانـه اوپـنـهـان شـده اسـت تـحـویـل دهـد، مى گوید: (به خدا قسم اگر تک وتنها بمانم وهیچ یاورى نداشته باشم ، اورا تسلیم نمى کنم تا آنکه در راه اوکشته شوم .)(204)

-----------------------
پی نوشت ها:

193 -بـا اسـتـفـاده از لغـتـنـامـه دهخدا، به نقل از: ناظم الاءطبا، منتهى الاءرب ، التعریفات جرجانى .
194 -سفینة البحار، ج 1 ص 23 .
195 -بحار الانوار، ج 71 (بیروت) ، ص 391.
196 -همان .
197 -بحار الانوار، ج 71، ص 395، حدیث 22. 198-همان ، ص 396، حدیث 23.
199 -همان ، ص 398، حدیث 30 .
200 -ساءمضى وما بالموت عار على الفتى ... ( بحار الانوار، ج 45، ص 238) .
201 -موسوعة کلمات الامام الحسین ، ص 399 .
202 -همان ، ص 438 .
203 -موسوعة کلمات الامام الحسین ، ص 440 .
204 -وقعة الطّف ، ص 119 .

 

 ماه محرم هم تموم شد تا محرمی دگر و ماه صفر شروع میشود

خدا یعنی میشه مولای ما تا محرم دیگه در کنارمان باشه

خداااااااااااااااااااااا

اللهم عجل فی فرج مولانا صاحب الامر و الزمان